رکورد کشوری برداشت محصول سیب در شهرستان میانه شکسته شد
رئیس سازمان جهادکشاورزی استان آذربایجان شرقی آقای سلمان شفاعت در حاشیه بازدید از چگونگی روند اجرای طرحهای زیر بخشهای مختلف کشاورزی شهرستان میانه در گفتگو با خبرنگاران گفت: رکورد کشوری برداشت محصول سیب در شهرستان میانه شکسته شد وی افزود این رکورد در مراسم کیل گیری باغ سیب نادر مرسلی در روستای توشمانلو از توابع شهرستان میانه با حضور کارشناسان امر به دست آمده است.
وی اضافه کرد: امروز کار برداشت محصول سیب از 4 هزار و 600 هکتار باغهای سیب این شهرستان آغاز شده و به طور متوسط از هر هکتار 30 تن محصول سیب برداشت میشود و پیش بینی میشود 138 هزار تن سیب از باغ های این شهرستان حاصل شود.
شفاعت همچنین اظهار داشت: شهرستان میانه دارای 8 هزار و 800 هکتار اراضی باغی بوده که بالای 50 درصد از باغها به سیب از نوع «رد» و » گلدن» و 4 هزار و 200 هکتار نیز به درختان مثمر زردآلو، گردو، انگور، بادام، آلبالو، گیلاس، هلو، شلیل، گلابی و ... اختصاص یافته که بخش عمدهای از محصولات باغی این شهرستان به دلیل مرغوبیت و کیفیت بالا به صورت بسته بندی شده به استان همجوار و هم چنین خارج از کشور صادر میشود.
رئیس سازمان جهادکشاورزی آذربایجان شرقی گفت: 600 هکتار از اراضی باغی شهرستان میانه هم اکنون به شیوه آبیاری قطرهای آبیاری میشود و تا پایان سال
جاری یک هزار هکتار دیگر نیز به این سیستم مجهز میشود.
منبع:روزنامه جام جم24مهر 87
متن زیر چکیده بخشی از کتاب خاطرات آیت الله پسندیده (برادر حضرت امام خمینی) است که برای مرکز اسناد انقلاب اسلامی نوشته شد. شایان یادآوری است که این بخش از کتاب به تاریخچه و پیشینه خانوادگی امام خمینی میپردازد.
نشانی این مطلب در پایگاه مرکز اسناد:
http://irdc.ir/article.asp?id=1744
· دینعلیشاه جد اعلای ماست که از علمای کشمیر بوده است. او اصالتاً نیشابوری بوده و از آنجا به هندوستان مهاجرت کرده است.
· او پسری داشته به نام سیداحمد که به نجف و کربلا مسافرت میکند و با یکی از اهالی خمین به نام یوسفخان آشنا میشود. سیداحمد به پیشنهاد یوسفخان به خمین مهاجرت میکند و با سکینهخانم که خواهر یوسفخان بوده پیوند زناشویی میبندد.
· حاصل این پیوند، سه دختر و یک پسر است. سلطانخانم، صاحبهخانم، آغابانوخانم و آقامصطفی.
· سیداحمد پس از ورود به خمین، عمارت مسکونی که الان هم هست را از یکی از اهالی به نام محسنخان میخرد. او املاکی در روستاهای شاهین، واسوران و نازی و یک کاروانسرا و باغ در خمین را نیز خریداری میکند که منبع درآمد وی و خانوادهاش میشود.
· سید احمد در اواخر سال 1285 یا اوایل 1286 قمری در خمین درگذشت که جسدش را پس از انتقال به کربلا در آنجا دفن کردند. البته از مکان دفن او اطلاع نداریم.
· پدر ما (آقامصطفی) صبح روز پنجشنبه 29 رجب 1278 در همین اتاقی که من و حضرت امام متولد شدیم، به دنیا میآید. او تحصیلاتش را در خمین و پس از آن در نجف پی میگیرد تا اجتهاد پیش میرود. البته پیش از عزیمت به نجف با حاجیهآغاخانم ازدواج میکند.
· نخستین فرزند این دو، اولیاخانم است که در سال 1305 در نجف متولد میشود. آقامصطفی و همسرش هفت سال بعد به خمین باز میگردند.
· آقامصطفی بسیار بانفوذ و قوی بود. هم املاک داشت و هم تفنگچی. تنها کسی که با شدت در مقابل خوانین خمین میایستاد هم او بود؛ در مقابل حشمتالدوله، هم خوانین دالایی و هم خوانین قلعه. این سه دسته، هرکدام منطقهی نفوذ خود را داشتند. آن موقع خمین از توابع گلپایگان بود.
· پدر ما آنقدر ایستاد که حشمتالدوله دستور دستگیری او را صادر کرد. با اصرار بانفوذ و صالح منطقه حشمتالدوله وی را از زندان حشمتیه آزاد میکند.
· در سال 1320 تجاوز و ظلم خوانین به مردم زیاد میشود و تصمیم میگیرند آقامصطفی را که تنها مانعشان بوده از میان بردارند. به همین سبب، هنگامی که او در راه اراک برای گزارش وضعیت به والی منطقه بوده است، توسط دو تن به نامهای جعفرقلیخان و میرزاقلیسلطان هدف گلوله قرار میگیرد و در 42سالگی به شهادت میرسد. من هشتساله بودن و حضرت امام 4ماهه.
· پس از رسیدن خبر شهادت ایشان به اراک، شهر یکپارچه تعطیل میشود و علما برای تشییع پیکرش میآیند. جنازه را در اراک به امانت میگذارند و بعداً به نجف منتقل کردند. علاوه بر اراک، در گلپایگان و اصفهان و خمین و تهران نیز مجالسی برای او گرفته میشود. منزل قاتل پدرمان را آتش زدند. نمیدانم کار مردم بود یا دولت.
· قاتلها را بعداً به دستور امینالسلطان دستگیر میکنند و به تهران میفرستند. میرزاقلیسلطان در زندان میمیرد و جعفرقلیخان پس از پیگری ما و به دستور محمدعلیشاه (که آن موقع هنوز ولیعهد بود) گردن زدند. روزنامه ادب شرح شهادت پدر ما و قصاص قاتل را شش روز پس از اعدام او چاپ کرد.
· ما یک عمو بیشتر نداشتیم که او ناتنی بود. یعنی از زن دیگر پدربزرگمان. ایشان که سیدمرتضی نام داشت، در جوانی و پیش از ازدواج فوت کرد. صاحبهخانم هم عمهی بزرگ ما بود. یعنی بعد از سیدمرتضی یک فرزند دیگر بود و بعد ایشان. صاحبهخانم بسیار باشهامت بود. او در سال 1336 بر اثر وبا درگذشت. در آن سال به جز عمهام، شوهرش و مادرمان نیز جان خود را از دست دادند. عمهی دیگر هم آغابانوخانم است که در خمین متولد شد. عمه دیگر هم سلطانخانم بود.
· خود من در سال 1313 قمری در همین منزل متولد شدم. پیش از من خواهر بزرگمان در سال 1305 و یک خواهر هم در سال 1312 به دنیا آمده بودند. بعد از من آقا نورالدین در سال 1315، پس از ایشان خواهر دیگرمان در 1318 و نهایتاً امام در سال 1320 قمری متولد شدند. حضرت امام مطابق شناسنامهای که الان موجود است در سال 1279 متولد شدهاند ولی در واقع در سال 1320 متولد شدهاند و خودشان هم میدانند.
نشانی این مطلب در پایگاه مرکز اسناد:
http://irdc.ir/article.asp?id=1744
واقعا در توشمانلو ، چوپانی هم صفای دارد.
وقتی که نگاه کردم خیلی ناراحت شدم و حتی گریه ام گرفت،آخه خیلی کهنه شده بود مال تقریبا سی سال قبل است دیگه همه جاش فرسوده شده بعضی جاهاش ترک های کوچک و بزرگ بر داشته ولی تا بحال توجه ... به خود جلب نکرده، ببینیم،آخه عیب نیست این همه آدم تو این مدرسه تحصیل کرده ایم و خیلی ها امروز نون این تحصیلات را می خورند و ده ها نفر نیز مهندس و دکتر و رئیس دانشگاه و غیره ...شده اند و یا دانشجو هستند یه نیم نگاهی به این مدرسه ی محل تحصیلشان نمی کنند، صرف نظر از اینکه قبلی ها درست کردند ما تحصل کردیم،ما هیچ چه نمی کنیم برای آیندگان؟!
یاقلی بلاق هم پیر شد! دیگه کسی به اش محل نمی زاره! پایین هاش لایروبی می خواد تا شاید مدتی دیگر جاری باشد،بهتره که همچنان داشته باشیم.