جوانان به دنبال استقلال
کسب استقلال یکی از علایم بلوغ در نوجوانان است. تبدیل شدن یک کودک به نوجوانی مستقل، نه تنها نیاز به زمان دارد بلکه احتمالا با سرکشی، مبارزه طلبی، آشوبگری، ناآرامی و احساسات متضاد همراه است. این دوران که در آن در رفتار نوجوانان تغییرات زیادی به چشم می خورد گاهی تا بیش از شش سال طول می کشد البته برای تطبیق نوجوان با وضعیت جدیدش و آگاهی از تغییرات جسمانی و روانی اش والدین و مربیان تربیتی وظایف حساسی دارند که اجرای صحیح آن می تواند کمک به سزایی به شناخت نوجوان از خود کند.
وقتی با بحران بلوغ نوجوان مواجه می شوید سعی کنید با وضع قوانین، رفتارهای مثبت و منفی را برای او روشن کنید.
- در مورد عواقب نقض قوانین با او صحبت کنید.
- نوجوانان باید تصمیم گیری و مشورت کردن را یاد بگیرند.
کودکان معمولا به قوانین والدین گردن می نهند ولی نوجوانان به علت تغییرات فیزیکی و احساسی درمقابل قوانین وضع شده مقاومت می کنند. ممکن است نوجوانی که به دنبال رسیدن استقلال است، مقاومت را بخشی از روند طبیعی به آن بداند. در چنین مواردی اعضای خانواده برای حل مشکلات نیاز به همکاری و مشورت دارند. امکان دارد مقاومت نوجوان ازسوی والدین تمرد تلقی شود که این کار تنش آفرین است.
برخی از محققان بر این عقیده اند که نوجوانانی که در خانواده های بیش از حد سختگیر یا آسان گیر رشد می کنند در مقایسه با کسانی که خانواده های منطقی و قاطع دارند بیشتر دچار مشکل می شوند.
برای جلوگیری از ایجاد هرج و مرج، وضع قوانین برای هر سازمانی از جمله خانواده، اهمیت زیادی دارد. هرچه سختگیری درقبال نوجوانان به طغیان آنها می انجامد، باید محدودیت ها برای نوجوان کاملا روشن شود. قوانین نباید آنچنان غیرقابل انعطاف باشد که او نتواند در شرایط ویژه در مورد تغییر آنها اظهارنظر کند.
درصورت تخطی از قوانین، نوجوان باید عواقب آن را تحمل کند. اگر والدین به نوجوانان اجازه دهند در وضع قوانین مشارکت کنند احتمالا نتایج بهتری به دست خواهدآمد.
برای کمک به نوجوانان در راه رسیدن به استقلال، باید به قوانین و محدودیت ها تاکید شود اما سختگیری بیش از حد چیزی جز ضرر به دنبال نخواهدداشت هرچند برخی از قوانین جدی نباید هرگز نقض شوند ولی سایر قوانین باید از انعطاف لازم برخوردار باشند. به عنوان مثال هرگز به یک نوجوان اجازه ندهید با یک دوست لاابالی یا معتاد رفت و آمد کند ولی او گاهی می تواند بیشتر از زمانی که مقرر شده درخارج از خانه بماند.
قوانین و محدودیت ها باید بر طبق احتیاجات نوجوانان تغییر کند. به عنوان مثال یک نوجوان 12 ساله باید کمتر از یک نوجوان 17ساله در خارج از خانه بماند. این کار باعث تقویت استقلال در نوجوان می شود. تمام نوجوانان دوره ای از عصیانگری را تجربه می کنند. توصیه های زیر می تواند برای والدین کارساز باشد.
- والدین باید به نوجوان خود تا حدی اجازه تمرد بدهند. حضور در جمع همسالان که طرز حرف زدن و لباس پوشیدن متفاوتی دارند مفید خواهدبود.
- والدین نباید به انتقاد از دوستان فرزند خود بپردازند. سختگیری کردن در این مورد می تواند مانع از هرج و مرج، اعتیاد و دروغ گفتن نوجوانان شود.
- هرچند کار آسانی نیست که والدین باید با نوجوان خود رابطه مناسبی توأم با احترام متقابل را برقرار کنند، درست مانند دو فرد بزرگسال.
روشن کردن قوانین و تبعات نقض آن حس مسئولیت پذیری را به نوجوانان می آموزد و آنها را به سوی استقلال راهنمایی می کند. گاهی بهتر است والدین اجازه دهند فرزندانشان از اشتباهات خود درس بگیرند.
وقتی نوجوان خلق خوشی ندارد باید حریم خصوصی او رعایت شود زیرا به احتمال زیاد نمی خواهد در این مورد با والدین خود حرف بزند.
- هرچند می توان به کودکان گفت که چه کار کنند ولی نوجوانان غالبا قوانین را به چالش می کشند و این کار، تا حدی طبیعی است.
والدین باید حق نوجوانان را در بیان عقاید خود محترم بشمارند ولی فریادکشیدن و بی ادبی کردن قابل تحمل نیست.
با وجودی که طغیانگری در دوران نوجوانی تا حدی طبیعی است ولی در صورت مشاهده علائم زیر فرزند شما نیاز به کمک دارد.
- فرزند شما دوست صمیمی ندارد.
- او به شدت دچار افت تحصیلی شده است.
- رفتار بسیار تندی پیدا کرده است.
- به اقدامات خطرناک دست می زند.
- از مدرسه غیبت های طولانی می کند.
- رفتار بد او خانواده را تهدید می کند.
درچنین مواردی بهترین راه پیشنهادی مشاوره با کارشناسان است.
بصیرت چیست و بصیر کیست ؟(2)
برخی از آن سنت ها، همچون تقسیم نابرابر بیت المال یا سیاست گسترش فتوحات، موجب افزایش رفاه برخی از مسلمانان و رزمندگان فاتح می شد؛ بنابراین آنها با توقف آن مخالفت می کردند؛ غافل از آنکه تقسیم نابرابر بیت المال موجب زوال عدالت اجتماعی و رشد تبعیض و اختلاف های ظالمانه طبقاتی گردیده و بغض و کینه اقشار فرودست را نسبت به طبقات بالاتر افزایش می داد. گسترش فتوحات نیز، بدون توجه به ابعاد معنوی، انگیره های فتوحات را از جهاد فی سبیل الله به کشورگشایی های شاهانه و زیاده خواهانه مبدل می ساخت؛ چرا که از منظر اسلام، تا زمانی که توسعه حیات دنیوی در راستای توسعه حیات اخروی نباشد، ارزش به حساب نمی آید؛ بلکه تضعیف حیات معنوی را بدنبال خواهد داشت و فرهنگ جامعه را به یک فرهنگ مادی و به دور از ارزش های متعالی قرآن مبدل می سازد؛ روحیه خودپسندی و خودمحوری را زنده و ریشه ایثار و گذشت را می خشکاند. و اینها همان دردهای پنهانی است که مردم آن عصر بدان مبتلا بودند.
جنگ با منافقان داخلی نیز بصیرت افزونتر را می طلبید؛ چون منافقان که در لباس ناکثین و قاسطین خود را نشان دادند، مانند سایر مسلمانان اهل نماز و روزه و حج و زکات بودند و به زبان اظهار مسلمانی می کردند. برخی از آنها جزء اصحاب با سابقه پیامبر(ص) بودند و مخالفت های خود با حضرت امیر(ع) را به تعالیم اسلام، همچون دفاع از خون مظلوم و ضرورت تحویل قاتلان خلیفه مظلوم مستند می کردند؛ بنابراین مبارزه و جنگ با آنها کاری بس دشوار بود. از این روی حضرت در آغاز جنگ با منافقان داخلی به یارانشان فرمودند: «و قد فتح باب الحرب بینکم و بین اهل القبله، و لایحمل هذا العلم لا اهل البصر و الصبر و العلم بمواضع الحق ؛ میان شما و اهل قبله در جنگ گشوده شد، و این علم را برندارد مگر آنکه بینا و شکیباست، و داند که حق در کجاست».
درنگی در مفهوم بصیرت
طبق تعریف برخی از علمای بزرگ علم لغت، بصیرت عبارت است از حقایقی از دین یا غیر دین که به باور قلبی مبدل شده باشد. «خلیل بن احمد» بصیرت را چنین تعریف می کند: «اسم لما اعتقد فی القلب من الدین و حقیق الامر ؛ یعنی بصیرت نام اعتقاد قلبی به یک امر دینی و یا یک حقیقت می باشد».
بنابراین هر دانایی بصیرت به حساب نمی آید، بلکه دانایی همراه با باور و ایمان بصیرت است؛ از این رو بصیرت موجب هدایت و حرکت است. در حالی که علم همواره مقرون باور قلبی نبوده و در نتیجه لزوماً عمل را به دنبال ندارد. برای نمونه خیلی از مردم می دانند سیگار برای انسان زیان بار است؛ ولی به دلیل اینکه به مضرّات آن باور ندارند از آن استفاده می کنند؛ حتّی برخی از پزشکان به انواع مواد مخدّر معتاد می باشند. تقریباً هر انسان الهی می داند روزی این جهان را ترک و به عالم برزخ و حساب سفر خواهد کرد و در آنجا یکایک اعمالش مورد ارزیابی قرار گرفته و جزا و پاداش بدان تعلق می گیرد؛ اما از آنجایی که این بینش در بسیاری از مردم از ساحت ذهن به ساحت قلب رسوخ نکرده و به ایمان باطنی تبدیل نگردیده، موجب تقوی و پرهیزگاری آنها نمی شود.
ولی علم مقرون با اعتقاد قلبی مایه حرکت و عمل است و از این روست که بصیرت موجب هدایت بوده، و انسان را از غلفت بیدار می کند. انسان بصیر به کمک این قوه از خطر گمراهی و فریب خوردن در امور و موضعگیری غافلانه و حساب نشده در امان است. بصیرت مانند سپری است که در هنگامه فتنه ها و مواقف خطرناک انسان را مصون و محفوظ نگه می دارد. شاید از این روست که «زره و لباس محافظ جنگی» را «بصیرت» نامیده اند ؛ چون انسان را از شمشیرها و ضربه های نابهنگام و غافلانه حفظ می کند.
گفتنی است از لوازم بصیرت زیرکی و فطانت است؛ زیرا وقتی آدمی به روشنی از جوانب مسائل پیش رویش اطلاع داشته باشد، نقطه ابهامی برایش باقی نمی ماند تا مانع برخورد صحیح با آن شود؛ بنابراین با درایت و زیرکی بیشتری وارد عمل خواهد شد.
به علاوه انسان بصیر به دلیل برخورد عمیق و نگاه ژرف به مسائل، از حوادث گذشته و حال برای آینده عبرت خواهد گرفت؛ لذا لغت دانها بصیرت را گاه به لوازمش، یعنی زیرکی و عبرت ترجمه کرده اند.
خلاصه اینکه انسان دو چشم دارد یکی چشم سر و دیگری چشم دل، با چشم دل می توان حق را از باطل تشخیص داد و انسان بصیر کسی است که چشم دلش بینا باشد از این رو فرهنگ قرآن کسانی را که از حوادث پیرامون خود عبرت می گیرند و حق و باطل را تشخیص می دهند دارای بصر، و کسانی که آیات الهی را نادیده می گیرند و به گمراهی و کفر رومی آورند، کور و نابینا توصیف می کند ؛
« والله یؤّید بنصره من یشاء ، نّ فی ذلک لعبره لاولی الابصار» ( آل عمران/ 13 )
« فنها لاتعمی الابصار و لکن تعمی القلوب الّتی فی الصدور» (حج46 )
بنابراین مقصود از اجتماع بصیر، اجتماعی است که علاوه بر چشم سر، چشم دلش نیز بینا باشد، گره های کور مشکلات خود و راه گشودن آن را می داند، دوستان و دشمنان خود را بشناسد، به ضعف های خویش آشنا و راه درمانش را بداند، جریان های سیاسی و فرهنگ ساز و ارتباط آنان را با ارباب دین و دنیابشناسد، رابطه زر و زور و تزویر را درک کند و نسبت به علائم نفاق و صداقت و عناد شناخت کامل داشته باشد. در مقابل اگر جامعه ای دردهای خود و راه درمانش را نشناسد، نسبت به سرچشمه های هدایت و انحراف خود بیگانه باشد، معیار روشنی برای اقبال و ادبار به شخصیت ها و یا امواج فکری و فرهنگی حاکم بر محیط خود نداشته باشد، بی دلیل روزی از یک شعار حمایت و بی حساب فردای آن روز از در مخالفت با آن درآید، چنین جامعه ای فاقد بصیرت و نابینا است. کما اینکه جامعه عصر حاکمیت امیرمؤمنان(ع) به این بلا مبتلا بود؛ به طوری که حضرت در وصف آنها می فرمودند: «عمأ ذو أبصار ؛ کورانید با چشمهای بینا».
آری جامعه بدون بصیرت کور است و همچون کوران اعمال متناقض از خود بروز می دهد؛ برای دستمالی قیصریه ای را به آتش می کشد، اصلا به خیرش نمی توان امیدوار بود؛ هرگز قابل اعتماد نیست و در حساس ترین لحظات، به خاطر عدم درک موقعیت خود، پیشوای بصیرش را تنها می گذارد. وجودشان کالعدم و حیاتشان مساوی مماتشان است. از این رو امیرمؤمنان(ع) در وصفشان می فرمود: «ایها الشاهده أبدانهم الغائبه عنهم عقولهم ؛ ای مردم]ی[ که به تن حاضرند و به خرد ناپیدا».
آنان به دلیل کوردلی و ناتوانی در تحلیل مسائل و شناخت حق و باطل، از روی هواهای خود حکم می کنند و از آنجا که هواهای نفسانی به تعداد افراد جامعه متفاوت بوده و در زمان های مختلف تغییر می کنند، چنین جامعه ای ثبات خود را از دست می دهد. هر دسته ای خواسته ای متفاوت با دیگران دارد و هر روز چیزی غیر از مطلوب دیروز را طلب می کند. یک روز عده ای خواهان جنگ با دشمن و روز دیگر عده ای دیگر خواهان صلح و روز سوم هر دو از خواسته خود دست برمی دارند. بنابراین مشکل بصیرت از مشکلات خطرآفرینی است که روند اصلاح جامعه را متوقف می کند؛ به طوری که اگر برترین رهبران عالم هم در رأس چنین جامعه ای قرار گیرند، از رفتار متناقض و کردار حیرت انگیز مردم زمین گیر می شوند؛ کما اینکه حضرت در مورد مردم زمان حکومتش می فرمودند: «المختلفه أهواؤهم، المبتلی بهم امراؤهم ؛ یک سر و گونه گونها سودا، فرماندهان به آنان مبتلا».
جریان های بی بصیرت
فقدان بصیرت و ناآشنایی با زمان و مکان و توطئه های در حال شکل گیری، در میان یاران حضرت به گونه های مختلفی تجلی یافت.و ما می کوشیم با تقسیم جریان بی بصیرت به دو گرایش تندرو و کندرو، نکته ها و نمادهای عبرت انگیز آن را بررسی کنیم :
الف.کندروها
نا آشنایی به معارف ژرف اسلامی و تمایلات دنیاطلبانه در نهایت سبب آن بود که تعدادی از طیف های برجسته امت اسلامی در مواجهه با رویدادها به جای دقت و تلاش برای تشخیص حق، آسان ترین راه ممکن را برگزیده و خود را از ورود در معرکه ها برکنار بدارند. در بعد تفریطی برخی بدون توجه به شخصیت الهی امیرمؤمنان(ع)، تحت عنوان احتیاط دینی، حمایت آن حضرت در جنگ ها را وامی نهادند. شخصیت ها و طیف هایی مانند اسامه بن زید، یاران و شاگردان عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر و ابوموسی اشعری از این جمله اند که شرح موضع گیریها و اقداماتشان در پی می آید؛
یکم: اسامه بن زید از شرکت در جنگ جمل کناره گیری کرده به حضرت عرض کرد: «أنت أعزّ الخلق علیّ ولکنّی عاهدت الله أن لاأقاتل أهل لاله لاالله؛ شما عزیزترین مخلوقات نزد من هستی، ولی من با خدا عهد بسته ام با کسانی که خدای یکتا را می پرستند جنگ نکنم.»
دوم: یاران و شاگردان عبدالله بن مسعود، یکی از فقها و اصحاب نامدار پیامبر(ص)، که در زمان مولا صاحب منزلت اجتماعی بودند. اینان زمانی که حضرت برای برکندن ریشه مفاسد در امت اسلامی سپاه خود را برای حرکت به سوی صفین می آراست، تکلیف خود را در اقدامات ارشادی در قبال طرفین حق و باطل، آن هم در عرصه نبرد یافتند. شاگردان عبدالله نزد ایشان آمده و گفتند:
نا نخرج معکم، لاننزل عسکرکم و نعسکر علی حده حتی ننظر فی أمرکم و أمر أهل الشام... ؛ ما با شما می آییم ولی در لشگرگاه شما توقف نمی کنیم؛ بلکه به طور جداگانه منزل می کنیم تا ببینیم کار شما با شامیان به کجا می انجامد؛ آنگاه منتظر می مانیم هر کدام از شما مرتکب عملی شد که بر او حرام بوده یا فسادی از او ظاهر شد، بر علیه او وارد عمل می شویم.
از روزنامه کیهان
بصیرت چیست و بصیر کیست ؟(1)
انقلاب اسلامی که ادامه حرکت جهانی نبی اکرم (ص)، و بروز دوباره حکومت شیعی در تاریخ است همانند تجربه نخستین خود، امروز از برخی آفت های درونی رنج می برد. آفت هایی که در یک ارزیابی کوتاه به قرابت شگفت آورشان با چالش های دوره پیشن حاکمیت تشیع می رسیم. در آن زمان مردم و جریان های خواص هر یک به نحوی عدالت مداری امیرالمومنین(ع) را تهدید می کردند. تحجرگرایی و بی بصیرتی مردم نسبت به مقام مولا و شرایط آن روز اسلام از سویی و اشرافی گری، بدعت گذاری، منافق روشی و براندازی جریان های خواص در کنار جریانی که به ظاهر در جبهه حق بود ولی با سکوت خود در عمل حکومت مولا را به زیرمی کشید از سوی دیگر، گردابی را به وجود آورد که عدالت علوی را در خود فرو می برد. از این رو بازخوانی شرایط و مشکلات حکومت علوی از جمله ضروریات امروز ماست. چرا که ما راه و عملکرد خود را در ادامه حکومت مولا تفسیر می کنیم و چالش های پیش روی خود را از همان سنخ می یابیم.
گذر سه دهه از تاریخ پرافتخار انقلاب اسلامی ما را به آزمون انتخابات دهم ریاست جمهوری رساند. مرحله ای که بنابود مانند سایر مقاطع انتخاباتی با یک گزینش مردمی به انتها برسد. ولی ناگهان به معرکه آتش افروزی و نفاق افکنی بدل شد. اشخاص و جریان های بسیاری ماهیت پنهان و فروخورده خویش را پس از سالیان متمادی نقاب داری، به یک باره نمایاندند و انقلاب را با همه دستاوردهای چشم گیرش، به چالش کشیدند و خیال های خام زیادی پختند.
مردمی که پیش از اشاره رهبر خود، حماسه جاوید نهم دی را می آفرینند و سر فتنه گران را به سنگ می کوبند، از وجود تمایزی روشن میان زمانه ما و امیرالمومنین(ع) خبر می دهند. تمایزی که این بار از به محاق رفتن حق مداری جلو می گیرد. آنچنانکه پس از این رخداد سترگ، سران فتنه و نفاق یکی یکی برای نجات خود از مهلکه، راه های گریز را می جویند. این حضور حماسی و خدایی به طور قطع از وجوه بارز تمایز زمانه ما با دوران امیرالمومنین است. ولی نکته اینجاست که علاوه بر ویژگی های خواص دوره مولا (اشرافی گری، نفاق، گرایش به سکوت و براندازی)، نخبگان امروزین جامعه ما، بار انحراف مردمان زمانه امیرالمومنین(ع) را هم به دوش می کشند. به طوری که بی بصیرتی خصوصیت بسیاری از آنان شده است.
حوادث خیره کننده اخیر در حالی بروزکرد که شیعه تا فتح دوباره خیبر فقط چند ضربه شمشیر فاصله دارد؛ که اگر این رخداد خارق العاده رخ بنماید جایگاه اسلام و شیعه به گونه ای دیگر رقم می خورد. در چنین شرایطی شاهد چالش و تردید افکنی در قلب جهان تشیع بودیم و از این دردناک تر، فتنه گری و یا سکوت مرگبار نخبگانی را به چشم دیدیم که آبروی خود را از انقلاب و اسلام گرفته اند.
در چنین برهه حساسی بر همه وفاداران به انقلاب و میراث اهلبیت(ع) است در جنگ نرمی که با حرکت های ساختارشکنانه حذف دستاورد بزرگ شیعه، حکومت اسلامی را هدف گرفته است، قدمی را از باب وظیفه بردارند. موسسه اشراق حکمت و فرهنگ برآمده جمعی از دانشجو- طلبه های حوزه علیمه قم است، که به عون الله تعالی، با رویکرد حکومتی، حضور پیشتازانه در علوم حوزوی و دانش های مربوطه را وجهه همت خود دارد، با همه بضاعت مزجات خویش، مانند آحاد مردم، مددرسانی به نظام بسترساز فرج را از جمله وظایف اساسی و علمی خود می داند.
از این رو توجه به کارهای مطالعاتی را کنارنهاده وبرای چاره اندیشی در خصوص شرایط موجود به همفکری نشستیم. در نهایت بناشد که مجموعه هایی پژوهشی در قالب بررسی تحلیلی و آسیب شناسانه انتخابات دهم، ارزیابی تاریخی و جریان شناسانه از دوره امیرالمومنین(ع) و مشکلاتی که آن حضرت در مدت کوتاه حکومت خود با آنها دست به گریبان بود را عرضه کنیم و نیز به زمینه و زمانه فتنه و شگردهای فتنه گران از منظر امام سجاد(ع) و نقش روشنگری های صحابی با بصیرتی چون عمار توجه کنیم که مجموعه حاضر، حاصل بخشی از این هم اندیشی است.
در مجموعه حاضر از تطبیق رویدادها بر شرایط حاضر پرهیز کرده ایم البته فضای مباحث به حدی روشن است که شاید نیازی به این کار هم نبود.
امید آنست که حاصل اندک این تکاپو، که برخاسته از دغدغه های اصیل مردمی است، برای روشنگری و تجربه اندوزی در سیر به سوی حل مشکلات کنونی موثر باشد. هرچند وضعیات پیش آمده تا همین امروز هم برکات بی شماری عاید ملت و انقلاب کرده است که شرح آن مجال دیگری می طلبد.
بصیرت
اگر کسی برگ های تاریخ اسلام را تورق کند، به این حقیقت پی می برد که امت پیامبر(ص) در اثر تسامح و سهل انگاری هایی که از خود بروز داد به دردهای سختی مبتلا گردید؛ به طوری که اواخر خلافت عثمان مردم دریافتند گرفتار بیماری جانکاهی هستند که آسایش و آرامش شان را ربوده است. از این رو در گام نخست به دنبال امیرمؤمنان(ع) رفته، افسار عنان خلافت را با اصرار به دست آن حضرت سپردند؛ ولی هنوز چندی از خلافت آن حضرت نگذشته بود که راه اطاعت از امام را کنار نهاده، رسم عصیان و چموشی را برگزیدند. آنها درد را حس می کردند، اما درخصوص درمان سهل انگار بودند؛ طبیب حاذقی را برگزیدند، ولی عمل به نسخه هایش را لازم نمی دیدند.
ریشه نابسامانی های آنان در مرحله نخست در ضمیر آحاد مردم پنهان بود و در مرحله بعد در بیرون وجودشان؛ لکن آنها گمان می کردند همه نابسامانی ها در دنیای خارج از وجودشان نهفته است. بنابراین پیش از درون نگری به برون نظر افکنده، به دنبال اصلاح نظام سیاسی رفتند و در پی آن امیرمؤمنان(ع) را به حکومت برگزیدند؛ غافل از آنکه تا زمانی که بیمار ، روح مبارزه با امیال درونی خود را نیاغازد، و بر اطاعت از نسخه های شفابخش حکیم عزم خود را جزم نکند، هرگز جامه سلامتی بر تن خویش نخواهد دید.
برخورد آنها با امیرمؤمنان(ع) همانند رفتار گلّه ای چموش و خودسر با صاحب و راهنمای خود بود. تا زمانی که خزانه بیت المال پر بود و حضرت آنها بهره می داد، در اطراف حضرت متراکم بودند؛ ولی هر گاه خزانه خالی می شد و یا مولا آنها را از دستیازی ناحق به اموال دیگران منعشان می فرمود، زبان به اعتراض می گشودند. چنانکه در جنگ جمل، آن زمان که حضرت آنها را از تصاحب اموال و زنان و فرزندان بصریان منع کرد، به شدت پرخاش کردند ؛ و یا وقتی که جنگ صفین به درازا انجامید و به ظاهر چیزی جز ضرر و زیان جانی و مالی برایشان به دنبال نیاورد، زبان اعتراض شان برآمد.
یکی از ریشه های مهم این رفتار متناقض و حیرت انگیز، جهالت و ناآگاهی بود که ما در این مقام تحت عنوان مشکل ضعف بصیرت بدان می پردازیم.
در روزگار خلافت امیرمؤمنان(ع)، اسلام بیش از آنکه از بیرون مرزهای جهان اسلام تهدید شود، از درون مرزها تهدید می شد؛ یعنی دو امپراطور روم و ساسانی، هم از لحاظ نظامی و هم از لحاظ فرهنگی مغلوب قدرت نظامی و توان فرهنگی مسلمانان شده بودند. ولی در متن جامعه اسلامی روح ایمان و باورهای قرآنی و ارزش های دینی در اثر انحراف مسیر خلافت و فساد مالی و نفوذ فرهنگ فاسد بنی امیه، هر روز بیشتر از روز گذشته به ضعف می گرایید؛ لذا علی بن ابیطالب(ع) هنگامی که به حکومت رسید، تمام هم و غم خود را بر سر احیای ارزش های اصیل اسلام و ملاک های قرآنی و در یک کلام اسلام ناب پیامبر(ص) گذاشت.
از منظر حضرت اصلاحات داخلی در دو محور می بایست دنبال شود؛ کوتاه کردن دست منافقانی که با نام اسلام قصد سلطه بر مفصل های حساس و پست های کلیدی جامعه اسلامی را داشته و با کارشکنی ها و اعمال خلاف دین، موجبات نابسامانی جامعه و نارضایتی مردم را فراهم می آوردند. دو جنگ جمل و صفین و عزل کارگزاران اموی از پست های جهان اسلام، از مهم ترین اقدامات حضرت در جهت تحقق این دو هدف اصلاحی به شمار می آمد.
جای تردید نیست که در صورت تحقق طرح فوق، دردهای جامعه اسلامی تا حد زیادی درمان می شد؛ چرا که هم امت اسلامی از آلودگی به سنت های مخالف شریعت رهایی می یافت و هم حکومت از لوث منافقان پاک می شد.
اصلاحات حضرت به دو امر مهم نیاز داشت؛ یکی صبر و بردباری و دیگری بصیرت و آگاهی. صبر و بردباری به خاطر آنکه اساسا اصلاحاتی چون مبارزه با سنت های فاسد که در گذشته پایه گذاری و در زمان امیرمؤمنان(ع) به صورت یک هنجار اجتماعی درآمده بود و یا جنگ با ناکثین و قاسطین، کارهای سخت و دشواری بودند؛ از این رو به حلم و پایمردی نیاز داشتند.
غایت خلقت جهان،
پرورش انسانهایی است که در برابر شداید،
بر هر چه ترس و شک و تردید و تعلق است غلبه کنند و
حسینی شوند.
(سید شهیدان اهل قلم سیدمرتضی آوینی)
خواستم یه مطلب جدید بنویسم ولی هر چی فکر کردم به این نتیجه رسیدم که با این اوضاع کشورمون که بعضی ها دارن موضوعات مهم را با یه موضوع انحرافی از ذهنا پاک میکنن و با توجه به اینکه ایام فاطمیه زنده کردن حماسه ی ولایت مداری است ، مطلب دو سه ماه پیشمو مینویسم یعنی همون یادداشت قبلی...
اگه خواستید یادداشت قبلیمو با دقت بخونید.