بچه که بودم دور پدر می نشستم و از خاطرات جبهه می شنیدم. گاهی وقت ها هم جای ترکش هایش را لمس می کردم. دست می کشیدم روی قفسه ی سینه اش و جای خالی دنده هایش را احساس می کردم. خس خس سینه اش را می شناختم. شاید اگر می گقتند نقشه ی بدن مجروحش را ترسیم کنم می توانستم!
اما نمی دانم چه شد که فکر کردم حالا دیگر نیازی نیست باز هم از جبهه و خاطراتش بشنوم. انگار جمله «دیگه جنگ تموم شده!» گریبان من را هم گرفت. چند وقت پیش بود انگار، نشسته بودم روبروی تلوزیون که شنیدم خواهرم گفت:« وای! این دیگه کجا بود؟» برگشتم به سمتشان. درست می فهمیدم، یک ترکش جدید کشف کرده بود! دست کشیدم به صورت پدرم، یک چیز سفت زیر دستم لغزید؛ باورم نمی شد! بعد از این همه سال تازه فهمیده بودم که اینجا هم ترکشی جا خوش کرده است. یک لحظه ترسیدم. اگر او نگوید من نمی بایست درد هایش را دانه به دانه می شناختم؟ توجه مسئولین هم مثل من است؟ پس راست است دل شکستگی ها و پلّه ی ترقی شدن ها، پلّه ی ترقی شدن ها، پله ی ترقی شدن ها... .
* .....
حجاب و بد حجابی
احمد پارسا
حجاب و بد حجابی از تهران تا بیروت
مساله حجاب در ایران هیچ گاه به حاشیه نرفته و هر ساله با آغاز فصل گرما به یکی از داغ ترین مباحث روز تبدیل می شود.
این روزها با فرارسیدن فصل تابستان و تشدید وضعیت پوشش نامناسب برخی از افراد در تهران و سایر شهرهای بزرگ ایران، حالت مشابهی را نیز در لبنان شاهد هستیم که شاید به نوعی مقایسه مساله پوشش در ایران و لبنان ، نتایج مثمرثمری را به دنبال داشته باشد چراکه برخلاف تصویر نادرستی که از مساله حجاب در ایران بر اثر پخش برخی فیلم ها ایجاد شده، حجاب در لبنان هم امری جالب و هم مساله ای قابل تامل است.
در لبنان آمار رسمی درخصوص نسبت میان مسلمانان و مسیحیان وجود ندارد اما بر اساس آخرین برآوردها، 60 درصد از جمعیت لبنان مسلمانند که نوع پوشش مسلمانان و مسیحیت و حتی بین شیعیان و اهل سنت در نوع خود جالب توجه و دارای تفاوت های آشکاری است.
البته بخشی از جمعیت لبنان را هم پیروان آیین دروز تشکیل می دهند که این افراد هرچند حجاب اسلامی مخصوص مسلمانان را ندارند اما بر اساس آیین خود ، لباس هایی گشاد با رنگ تیره می پوشند و حجب و حیای خاصی دارند.
پوشش مسیحیان
مسیحیان لبنان را اکثرا مارونیی تشکیل می دهند و در عین حال بخشی از آنان نیز ارتدوکس و تعدادی هم کاتولیک هستند.
تمامی این افراد قاعدتا قایل به حجاب به مفهوم اسلامی آن نیستند اما نکته جالب توجه آنکه به خاطر ریشه عربی و سالیان متمادی همزیستی با مسلمانان حتی برخی از مسیحیان سنتی لبنان دارای حجابی مشابه حجاب اسلامی هستند؛ اما بخش عمده مسیحیان این کشور، در نوع پوشش خود به علت رفت و آمدهای مکرربه غرب، تحت تاثیر آنان هستند.
بخش عمده پوشش زننده در لبنان را باید متعلق به توریست های مختلفی دانست که تعدادشان هم معمولا در این کشور بدیل شرایط اقلیمی و آب و هوایی لبنان و جاذبه های گردشگری کم نیست.
در ایران هم اقلیت های مذهبی ، به احترام قوانین و هنجارهای اجتماعی مسلمانان و ایرانیان، معمولا از پوشش های مقبولی استفاده می کنند و سعی دارند حتی المقدور در مجامع عمومی هم که شده این هنجارها را رعایت کنند.
پوشش مسلمانان
شیعیان لبنان غالبا حجاب را رعایت می کنند ولی بانوان سنی مذهب همگی قائل به حجاب اسلامی نیستند و دربرخی از خانواده ها می توان مشاهده کرد که مثلا مادر و دختری دارای حجاب اند ولی درهمان خانواده دختر دیگری حجاب اسلامی ندارد ولی برغم عدم پوشش موی سردر برخی از این افراد، غالب این افراد از پوشیدن لباس های زننده خودداری می کنند. نکته جالب آنکه تعدادی از افراد اهل سنت بر اساس فتاوی اخیر حجاب را تنها در زمان نماز خواندن واجب می دانند.
بانوان اهل سنت اکثرا روسری سفید می پوشند و افراد مذهبی تر آنان مانتوهای بلند با عنوان لباس شرعی به تن می کنند .
تیپ مدرن تر این افراد از بلوزهای بلند و شلوار استفاده می کنند اما جالب آنکه آرایش صورت در زنان ولو از قشر مدرن و تحصیل کرده حتی میان افراد با قید و بند کمتر مذهبی و یا مسیحیان ، در خارج از خانه به ندرت دیده می شود.
در ایران وضع حجاب اهل سنت بیشتر تابع رسومات و هنجارهای محلی است تا مسائل دینی و مثلا زنان در کردستان یا آذربایجان غربی یا در سیستان، بیشتر از پوشش محلی استفاده می کنند و درعین رعایت مسائل شرعی ، پایبندی و تبعیت خاصی از رسوم دارند.
پوشش شیعیان لبنان
بانوان شیعی لبنان به دلیل سکونت در جنوب و آب و هوای مرطوب و مناسب این منطقه ظاهر مناسب تری از بانوان پیرو سایرادیان ومذاهب لبنانی دارند و جالب آنکه به همان نسبت هم حجاب پوشیده تری نسبت به سایر بانوان لبنانی دارند.
وضع حجاب اکثر شیعیان لبنانی با محجبه های اهل سنت تفاوت چندانی ندارد با این فرق که شیعیان غالبا از رنگ های شادتر ومتنوع تری استفاده می کنند.
ا لبته اخیرا روند رو به رشدی برای پوشیدن چادر در لبنان آغاز شده به نحوی که به مناسبت میلاد حضرت زینب (س) در مراسمی 2000 بانوی شیعی داوطلب برسرکردن چادر که در لبنان از آن به عنوان "عبای لبنانی" یاد می کنند، شدند.
هرچند که پوشش چادر در لبنان ، الگویی کاملا ایرانی به شمار می رود اما این پوشش رو به گسترش که شباهت بسیاری به چادر ملی در ایران دارد، وقار و سنگینی خاصی به زنان لبنانی داده به نحوی که هر روز بر تعداد استفاده کنندگان از این پوشش بویژه در نسل جوان افزوده می شود.
اما بافت سنتی و حجاب اصلی شیعیان روسری های بسیار بلند با مانتوهای گشاد است که معمولا رنگ آنان با هم ست می شود. بلوزدامن پوشش دیگری است که در میان شیعیان تقریبا مرسوم است.
نکته جالب توجه آنکه در تمامی انواع حجاب های سنتی و مدرن لبنانی حتی افرادی که تنها بلوز و شلوار می پوشند، رعایت حجاب به نحوی است که حتی یک تار موی بانوان هم قابل مشاهده نسیت.
فرجام سخن
مسلمانان لبنان که سال های سال است در کنار نه تنها مسیحیان بلکه توریست های سواحل لبنان به زندگی پرداخته اند برغم برخی تاثیر پذیری ها، خوشبختانه توانسته اند بیشتر برقشرغیرهم نوع خود تاثیرگذار باشند تا تاثیرپذیر و اقلیت مسیحی یا افرادی که قائل به ججاب نیستند کاملا به افراد مجحبه احترام گذاشته وحتی هنجارهای آنها را در مناطق مشترک حتی المقدور رعایت می کنند؛ برخلاف اقلیت بدحجابی که در ایران خود را قشر مدرن و متجدد می خوانند ونه تنها به مبانی دینی بلکه به فرهنگ و هنجار نیاکان خود هم احترام نگذاشته و به نوعی سعی در خودنمایی درعرصه های عمومی دارند.؛ این افراد در ایران برخلاف لبنان هیچ احترامی برای قشر متدین و اکثریت محجبه کشور قائل نیستند.
نکته دیگر مساله غیرتعمدی عدم دقت بسیاری از بانوان ایرانی در رعایت حجابشان می باشد؛ امری که همانطور که گفته شد در لبنان مشاهده نمی شود و درصورت ادامه این وضعیت در ایران باید جدی تر بدان اندیشید..
مگه توی همین 21 سال نبود
البته اول برای خدا ، امام زمان و رهبرم
مگه توی همین 21 سال نبود ؟؟؟
وقتی داشتم روز ?? خرداد سخنرانی نصف و نیمه سید حسن رو میدیدم ، نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت!!!
ولی از همه اینها بگذریم یه نکته جالب در سخنرانی سید حسن ، همان جمله معروف "هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته" بود که شاید خیلی ها رو به خودش مشغول کرد البته به طرزهای مختلف.
مهم ?? سال یا ?? سال نیست ، مهم اینه که خیلی از رحلت امام نگذشته.
اما واقعا این ?? سال چطور گذشت ؟؟؟
آقا سید حسن ، پسر ارشد آقا سید احمد ؛
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها عنان از کف دادند و خودفروخته شدن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها آدرس پول های بادآورده رو خیلی خوب یاد گرفتن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها خودشون رو ولی نعمت مردم دونستن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها خواستند قانون اساسی رو عوض کنن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ،بعضی ها به اسم آزادی جوونای مردم رو توی شهوت و گناه غرق کردن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها خواستند اسلام رو از سر اسم وزارت خونه ها بردارن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها خواستند مردم زیر چرخ توسعه له بشن تا رفقاشون به نون و نوایی برسن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها خواستند صدای اذان رو از مناره ها قطع کنن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها قوانین متناقض با اسلام رو توی مجلس تصویب می کردن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها مقدمات ?? تیر رو با پول بیت المال فراهم کردن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها با تشییع شهدا توی شهرها مخالفت کردن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها به رهبرم جام زهر تعارف کردن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها روزنامه های زنجیره ای رو راه انداختن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها بر طبل رفراندوم کوبیدن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها توی خونه ملت تحصن کردن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها خواستند خدا رو استیضاح کنن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها کنفرانس برلین رو راه انداختن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها خواستند در برابر آمریکا تسلیم بشن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها جشنواره اهواز رو راه انداختن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها با اپوزیسیون داخل و خارج لابی کردن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها عصمت انبیا رو منکر شدن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها قرآن رو کتاب خدا ندونستن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها با دخترک های ایتالیایی دست دادن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها جنبش جلبکی راه انداختن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها از سروش تا گوگوش رو توی نهضتشون دونستن
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها رفتن اونور آب و اونوری!!! شدن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها با جرج سورس دیدار کردند ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها با رمز تقلب مقابل نظام واستادن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها همجنس باز و منافق و سلطنت طلب رو از خودشون دونستن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها تحریک به آشوب کردن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها حرف رهبرم رو نادیده گرفتن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها تفکر امام رو برای ?? سال پیش دونستن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها تند و تند برای تروریست ها بیانیه دادن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها به اسم سیاست ، سیادت رو به بازی گرفتن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها ?? میلیون رو نادیده گرفتن ؟
مگه توی همین ?? سال نبود ، بعضی ها چند بار اشک رهبرم رو در آوردن؟؟؟
آره ؛ آقای سید حسن مصطفوی!!!
به قول شما هنوز ?? سال از رحلت امام نگذشته ، اما این همه اتفاق ناگوار افتاده
و البته از جانب عده ای این اتفاقات افتاده که متاسفانه مورد وثوق جنابعالی هستن
نوه امام ؛
ببینید چه اتفاقاتی افتاد و شما اون ها رو ندیدید
از وبلاکبرای خودم
بن بست آقازادگی
علیرضا فقیر
خیابان انقلاب؛ بن بست آقازادگی
انقلاب اسلامی، انقلابی علیه تفکرات شاهنشاهی و سلطنتی 2500ساله بود، که درآن پادشاه و فرزندان واقوام شاه، از مصونیتی آهنین برخوردار بودند. هیچکس را به درگاه خود راه نمی دادند، آن ها ارباب وبقیه رعیت، آنها مالک و مردم نوکر. در سایه حکومت پادشاهی هرظلمی که می خواستند انجام می دادند وبه احدی نیز پاسخگو نبودند.
اما بعد از انقلاب اسلامی که ثمره خون هزاران شهید بود، انتظار می رفت، تبعیض،خویشاوند سالاری و آقازادگی در ایران کوله بار خود را بسته و دیگر پشت سرش را هم نگاه نکند. واصلا انقلاب شده بود تا آقازادگی نابود شود، نه اینکه همان انقلابیون آقازاده پرور شوند.
ریشه کنی فقر، فساد وتبعیض یکی از آرمان های انقلاب بود، اما امروز آدم هایی که نان آرمان ها را خورده اند، خود را جای آرمان ها قالب می کنند، طوری ژست می گیرند گویی ستون انقلابند. انقلاب کردند تا عدالت محقق شود، اما خود برسرغنایم دعوا می کنند. عده ای سابقه نیکشان آفت بصیرتشان شد، برق سکه های اشرافیت مسحورشان کرد و در صندلی های نرم انقلاب مجذوب شدند. سربازان انقلاب از انقلاب طبلکار شدند، و بجای سربازی انقلاب، به سربار انقلاب تبدیل شدند.
دولت سازندگی وآقازادگی مدرن
آقازادگی مدرن بطور رسمی در سال68 تاسیس شد. باروی کارآمدن دولت سازندگی وبا شعار توسعه اقتصادی، پدیده شوم اشرافیت، تجمل گرایی و پدیده ای نامیمونی به نام آقازادگی رسما کلید خورد. آقازاده ها به واسطه ارتباط های فامیلی با صاحبان قدرت وثروت تبدیل به یک طبقه ویژه اجتماعی شدند که بارزترین خصوصیت آنها متمایز بودن آنها از مردم و ویژه خوار بودن آنها است.
باظهور آقازادگی مدرن، عده ای ازهرگونه بازخواستی مصون شدند، صاحب مناصب سیاسی شدندو صاحب کارتل های کلان اقتصادی شدند...
ردپای آقازاده ها، در اقتصاد، سیاست، ورزش، فرهنگ و خلاصه هرجایی که منفعتی برای آنها باشد وجود دارد. سرآرمان ها را بیخ تا بیخ می برند، اما برای حضرات آرمان ها وسیله ای خوب برای مخفی شدن هستند، و فقط زمانی حق اهتزاز دارند که سبیلی از حضرات چرب شود ونانی به سفره طمعشان افزوده شود.
متمایز بودن آقازاده ها باعث شده است، تا خود را در دایره ای بسته قراربدهند وبا مصونیتی آهنین، هیچکس حق دست زدن به آنها را هم نداشته باشد. آقازادگی سودجویانه، چپ وراست نمی شناسد ودامن هر مسئول بی بصیرت یا منفعت طلبی را می گیرد. چنانکه هم اکنون 400آقازاده در خارج از کشور تحصیل می کنند و بعضا اتهاماتی نیز بر برخی از آنها وارد می باشد.
آقازاده ها طی سال های پس از انقلاب از نجابت مردم وتعلل قوه ی قضاییه سوء استفاده کرده و دست به هرکاری زدند،حتی دولتی که باشعار قطع دست ویژه خواران ورانت خواران روی کارآمده بود نتوانست جلوی آنها بایستاد وحتی آقازاده ها فعالیت های خود را تشدید کردند.
بااینکه ابرازنارضایتی مردم از وجود چنین پدیده نامیمونی در نظام جمهوری اسلامی به کرات از زبان آنها در تاکسی، محافل خانوادگی، کلاس های درسی و...شنیده می شد، اما عزم جدی در ریشه کن کردن مصونیت آهنین آقازاده های مغرور ویژه خوار وجود نداشت، تااینکه بازیگری تعدادی از آقازاده ها در اغتشاشات پس از انتخابات نمایان شد وموج عظیم مطالبه مردمی برای پایان دادن به تراژدی آقازاده ها شکل گرفت.
جنجالی ترین آقازاده ها
اما شاید جنجالی ترین و خبرسازترین آقازاده های پس از انقلاب، فرزندان جناب هاشمی رفسنجانی باشند، آنها که از سالها پیش در مناصب مهم حکومتی قرار داشته واتهاماتی نیز از سابق به آنها وارد بوده و می باشد.
مهدی هاشمی که پس از اعترافات دستیار خود(حمزه کرمی) در سایت جمهوریت در دادگاه، فورا به بهانه سرکشی از شعبه های دانشگاه آزاد به لندن پرکشید، یکی از آقازاده های جنجالی است. مهدی هاشمی اسناد و پرونده های سنگینی در قرارداد های نفتی مانند اتهام رشوه در ماجرای استات اویل، سازمان بهینه سازی مصرف سوخت، نقش ویژه در اغتشاشات پس از انتخابات، تخلفاتی در سایت جمهوریت و...در پرونده خود دارد، که مردم وبخصوص تشکل های دانشجویی مطالبه جدی در شفاف سازی این امور را از دستگاه قضا داشته اند، تا اینکه پس از 9ماه بالاخره حکم جلب مهدی خان صادر شد.
اما قضیه زمانی جالب تر می شود که آقامهدی در پاسخ به حکم جلب خود ومطالبه مردمی برای رسیگی به اتهامات خود در نامه ای می گوید: فکر روزی هم باشند که صبر اینجانب به سرآید و مطالبی را که از عقبه این سناریوسازیها میدانم و مایل نیستم برملا شود، برملا گردد. اینجانب برای چندمین بار اعلام مینمایم که حاضر به رسیدگی به اتهامات در دادگاه صالحه هستم.
معلوم نیست سرکشی به شعبه های دانشگاه آزاد چقدر طول می کشد که هنوز پس از گذشت 9ماه ماموریت وی تمام نشده، شاید به جای «حاج کاظم» و «عباس» که در «آژانس شیشهای» قرار بود لندن بروند اما نشد، مهدی هاشمی رفته لندن، البته طبق گفته پدر آقامهدی، وی رفته لندن برای تحصیلاما هروقت لازم باشد بر می گردد. ظاهرا دیگر نیازی به اینترپل یا اقدام غافلگیرانه از سوی وزارت اطلاعات نباشد، و وی بابازگشت خود به ایران ضمن معرفی خود هم شائبه فرار وی از محکمه عدالت را برطرف کند وناگفته هایی که افکارعمومی منتظر بیان آن هستند را بازگو کند، چرا که صبر مردم بیشتر از مهدی هاشمی سرآمده.
از سوی دیگر فائزه هاشمی نیز یکی از فرزندان رشید آقای هاشمی رفسنجانی می باشد که سابقه ای طولانی در آقازاده گی دارد. وی به استناد تصاویر وفیلم های منتشر شده یکی از مهره های اصلی در اغتشاشات پس از انتخابات می باشد، در هر تجمعی از جلوی صداوسیما گرفته تا میان حرمت شکنان در روز عاشورا شرکت می کرد وبا سخنان تحریک آمیز خود اغتشاشگران را به اغتشاش دعوت می کرد. باحضور وی در میان اغتشاشگران ساعتی اندک بازداشت شد، اما چون دلیل قانع کننده ای مبنی بر خریدن ساندویچ در خیابان داشت او را فورا آزاد کردند. اظهارات خلاف قانون وخلاف شرع فائزه هاشمی به سبب آقازاده بودنش سالهاست راسخ تر از همیشه ادامه دارد، حتی اخیرا حکم اساسی اسلام در مورد مهریه را نیز زیرسوال برده است.
درحالیکه متهمان دسته چندم وقایع پس از انتخابات همگی احضار وبعضا مجازات شده اند، اما هیچکس حق وجرئت برخورد با این آقازاده ها وسران اصلی فتنه را ندارد.
آیاهاشمی آقازاده هایش را فدای انقلاب می کند؟
ماجراهای آقازاده های آقای هاشمی، تبدیل به امتحانی سخت و سرنوشت ساز برای ایشان شده است، ومردم منتظر اقدام شجاعانه ایشان می باشندکه درغیراینصورت مردم ثابت کرده اند برسراصول نظام با هیچکس رودربایستی ندارند.
آقای هاشمی بجای محکوم کردن وتبری جستن از اقدامات آقازاده های خود در مقام دفاع از آنها برآمد و در اظهاراتی گفت: مهدی ما رفته خارج و خیالش از پروندههایش راحت است، مهدی بارها به دیوان محاسبات رفته است اما مجلس با وارد شدن به آن قضیه وی را مبرا دانسته است. مهدی دائما میخواهد بیاید ولی من به او میگویم نیاید و کارهایش را انجام بدهد، جالب اینکه هیچ دادگاهی تا امروز به وی احضاریه نداده و مهدی نیز هر وقت که لازم باشد میآید. اینها اظهارات آقای هاشمی قبل از صدور حکم جلب مهدی هاشمی می باشد، اما اکنون با اعلام حکم جلب مهدی هاشمی افکارعمومی منتظراقدام آقای هاشمی و عمل کردن به سخنان خودشان می باشد، چراکه اکنون طبق قانون وقت آن رسیده است که مهدی هاشمی بیاید.
تاریخ انقلاب ایران شاهد برخوردهای شجاعانه و افتخارآمیز مسئولان نظام با فرزندانشان بوده است. از آنجایی که آقای هاشمی درگذشته در برخورد با نظام سلطنتی شاهنشاهی شجاعانه به مبارزه پرداخته، از ایشان انتظار می رود که به تبع علمای بزرگواری مانند حضرت آیت الله گیلانی و حضرت آیت الله خزعلی از اقدامات خلاف قانون فرزندان خود اعلام برائت بکند، تا این عمل به عنوان نقطه مثبتی در پرونده قطور مبارزات ایشان ثبت بشود.
امتحانی سخت برای قوه ی قضاییه
باحضور حضرت آیت الله آملی لاریجانی برمسندریاست قوه ی قضاییه بارقه های امید در ذهن عدالتخواهان در جهت برخورد با دانه درشت ها وآقازاده ها، جوانه زد. صدور حکم جلب آقازاده لندن نشین شروع حرکتی خوب در جهت استقرار عدالت به شمار می آید، اما آیا به حرف ویا حکمی ختم می شود؟ اکنون قوه ی قضاییه در برخورد بادانه درشت هایی که سال ها از هرگونه پاسخگویی مصون بوده اند، محکی جدی درپیش رو دارد. آیاقوه ی قضاییه از این آزمون سخت سربلند بیرون خواهد آمد؟
محاکمه آقازاده های اغتشاشگر وسران اصلی فتنه، از سوی دستگاه قضا و رسیدگی دقیق، شفاف و عادلانه به پرونده های آنهامیتواند آغازی بر پایان رخوت چندین ساله این نهاد اساسی کشور باشد؛ آغازی که میتواند واژهای به نام آقازاده را از سطور تک تک لغتنامههای فارسی پاک کند.
ای کاش در کنار گشت های ارشاد مردم، گشت هایی هم برای ارشاد آقازاده ها راه بیفتد.
سیلی خوردن برای خمینی
عصر خمینی
خوردن برای خمینی قبول باشد!
می دانم لیاقت سیلی خوردن برای خمینی را ندارم اما یک هفته است دارم اسمت را سرچ می کنم تا ببینم کجا سخنرانی داری تا وقتی سخنرانیات تمام شد، ما را به توفیق سیلی خوردن برای خمینی برسانی آقای سید حسن!
اما مثل اینکه این گوگل هم هنگ کرده است .سیلی خوردن برای خمینی آنهمه لذت دارد که آدم خودش را به آب و آتش بزند و من دارم خودم را به آب و آتش می زنم برای این سیلی آقای سید حسن!
از این گوگل گیج که نا امیده شدهام، میخواهم راه بیافتم بیایم طرف مؤسسه «سرخ کردن صورت عاشقان خمینی» آنجا بست بنشینم سر راهت بایستم بالاخره یک روز، دو روز، سه روز... گذرت به ما که می خورد، آنوقت تقاضا کنم که بیا و ما را هم به این لیاقت سیلی خوردن برای خمینی(ره) برسان آقای سید حسن!
سیلی اول را که زدی، می خواهم بروم ته صف تا دوباره نوبتم شود و تو ما را از این سیلیهایت مستفیض بفرمایی. حاضریم برای خمینی(ره) هزارها سیلی بخوریم.
قرار بود برای خمینی وخامنه ای بمیریم، هزار سیلی که قابل خمینی(ره) را ندارد، چه سیلیای می شود این سیلی از دست «سید حسن» برای دفاع از «خمینی» آقای سید حسن!
بعد از توفیق چشیدن سیلی برای خمینی(ره) از دست تو، میخواهیم از جلوی مؤسسه ات پیاده روی کنیم به سمت حسینیه جماران و این سیلی را با افتخار نشان خمینی(ره)، ساکن و صاحب حقیقی جماران بدهیم.
خمینی(ره) زنده است مگر ما مرده ایم که بگذاریم خمینی بمیرد، نشسته است توی ایوان جماران و دارد همهامان را نگاه می کند حتی تو را آقای سید حسن!
نه تو خمینی نیستی آقای سید حسن!«خمینی» حضرت روح الله بود که می گفت «تا من زنده ام نمی گذارم این مملکت به دست منافقین و لیبرال ها بیافتد» و تو آقای سید حسن با سران فتنه که دستشان با منافقین و لیبرالها در یک کاسه است، درشام عروسی عکس یادگاری می اندازی.
نه تو خمینی نیستی آقای سید حسن! «خمینی» حضرت روح الله بود که می گفت: «من یک تار موی این کوخ نشینان را به همه کاخ نشینان عالم نمی دهم» و تو آقای سید حسن! در فتنه 88 در کنار این کاخ نشینان بودی.
نه تو خمینی نیستی آقای سید حسن!«خمینی» حضرت روح الله بود که 24 ساعته رادیو امریکا و بیبیسی انگلیس و رادیوهای غده سرطانی، انواع و اقسام ناسزاها را نصیبش می کردند و تو آقای سید حسن! چه بگویم، یک هفته است همه این شیپورچی ها دارند خودشان را برای تو می کشند!
این بوق ها برای سید حسین نوه ناخلف خمینی هم دیدی که چه کردند؟ آخرش چه شد آقای سید حسن!
میگویند 14 خرداد به خمینی بیاحترامی شده است!
حرمت خمینی را هاشمی شکست که نامه بدون سلام و و السلام برای آقا نوشت و به آشوب و آتش چراغ سبز نشان داد.
حرمت خمینی را مادر فائزه شکست که در حسینیه جماران روز رأی گیری جلوی صندلی خمینی فرمان آشوب سرداد که اگر موسوی رأی نیاورد، یعنی تقلب شده است و ملت! روز شنبه به خیابانها بریزید!
حرمت خمینی را خاتمی شکست که با جورج سوروس یهودی جلسه پنهانی گذاشت!
حرمت خمینی را فائزه شکست که در روزنامه اش پیام فرح پهلوی منحوس را چاپ کرد.
حرمت خمینی را کروبی شکست که خجالت نکشید جلوی 70 میلیون نفر با افتخار از رشوه 300 میلیونی شهرام جزایری گفت!
حرمت خمینی را کسی شکست که آتش زنندگان خیمه سیدالشهدا را «مردان خداجو» نامید!
حرمت خمینی را زهرا اشراقی نوه خمینی شکست که با کمال وقاحت می گوید خمینی اگر بود 180 درجه تغییر می کرد و ما می توانستیم نظرش را عوض کنیم. حرمت خمینی را زهرا اشراقی شکست که در گفتگو با سایت جماران! گفت امام اهل امر به معروف و نهی از منکر نبود و حجاب یک امر شخصی است آقای سید حسن!
حرمت خمینی را مجمع مرده روحانیون شکست که بعد از خطبه خامنهای عزیز بیانیه صادر کرد و در سالروز شورش مسلحانه منافقین کوردل در 30 خرداد 1360، به میلیشیای سبزشان دستور خون و آتش داد.
حرمت خمینی را سید حسن شکست که وصیتنامه پدرش سید احمد را به رایزنی با سران فتنه فروخت.
حرمت خمینی را محمد علی انصاری شکست که هر چه از دهانش درآمد نثار وزیر کشور کرد و با مشت او را روانه بیمارستان کرد!
اگر بخواهم از این حرمت شکنی ها بگویم مثنوی هفتاد من خواهد بود، آقای سید حسن!
آیا اینها حرمتشکنی از خمینی نبود؟ شاید برخی بخواهند سرشان را زیر برف کنند و این بیحرمتیها را نبینند اما تاریخ بیدار است، این بیحرمتیها ثبت شد در تاریخ، جلوی چشم شما آقای سید حسن!
یاد غلامعباس دشتابی افتادم که 31 اردیبهشت امسال پس از 25 شبانه روز پیاده روی، برای زیارت حرم حضرت روح الله در شهرضای اصفهان کنار مزار شهید همت، خمینی از او راضی شد و غلامعباس مهمان خمینی شد در ملکوت!
می دانم اگر غلامعباس می دانست امسال 14 خرداد قرار است سیلی خمینی خیرات کنند، با آن گاری مدل بالایش پرواز می کرد و گاریش را کنار بنزهای ضد گلوله یاران دو پهلوی انقلاب پارک می کرد و برای خوردن سیلی از دستان تو و برای دفاع از خمینی، نفر اول صف می شد آقای سید حسن!
سیلی خوردن برای خمینی بزرگترین افتخار ماست. در مقابل آنها که برای خمینی سینههایشان سوراخ سوراخ شده که چیزی نیست هنری که نکردهایم. هنر را آنها تمام کردند که برای خمینی مردند؛ همت، باکری، مطهری، چمران، حاج طیب رضایی و...
سیلی برای خمینی افتخار دارد، خجالت ندارد، این را به همه دنیا میخواهیم اعلام کنیم سیلی برای خمینی، بزرگترین سرمایه ماست، این افتخار را می خواهیم علنی کنیم، آنچه خجالت دارد، سیلی نخوردن برای خمینی است!
به «کمپین سیلی خوردن برای خمینی» خوش آمدید؛ قبول باشد!