امروز در وبلاگی دیدم در نگاه آنان که پرواز را نمی دانند، هرچه بیشتر اوج بگیری، کوچکتر می شوی..
این جمله را نمی دانم از کیست، اما یادم آمد از دوستی که پنج شش سال پیش نصیحتم می کرد و می گفت: سقف پروازت را با تحمل دیگران تطبیق بده نه با قدرت پرواز خودت و برای دلت...
انگار دیروز بود که می گفت: سعی کن به اندازه ی توانت پرواز نکنی؛ چون خیلی ها تحمل پرواز بلندت را ندارند و بال و پرت را می شکنند.
و من حرف خیرخواهانه اش را گوش نکردم و برای دلم پرواز کردم.. کاش برای خدا پرواز می کردم.. خدایای من! اخلاصی ده که از این به بعد برای تو پرواز کنم و به سمت تو اوج بگیرم که اگر هم بدخواهان زخمی ام کردند به پای تو بگذارم..
اما نگران نیستم.. به لطفش امید بسته ام که روزی او خواهد آمد و من در سایه ی عدلش بال هایم را به اوج خواهم گشود.. آن روز نه چشم بدخواهی مرا می بیند و نه تیر حسودی بال پروازم را خواهد بست..
اردوی مشهد بچه های هیأت اینترنتی محبان الرضا بهانه ی خوبی بود که - هر چند نه همراه آنان اما - ما هم به پابوس آقا مشرف شویم و با یک زیارت رجبیه، عرض ادبی به ساحت مقدس ولی نعمتمان داشته باشیم..
راستش با اینکه خیلی مشغله داشتم اما به پاس ادب به بچه ها و احترام به اصراری که داشتند پنجشنبه شب به آنها ملحق شدم و امروز صبح ساعت 6 برگشتم.. یعنی دو شب و یک روز در خدمتشان بودم..
سه جلسه ی گفتگو و گپ خودمانی فرصت مغتمی بود که با بچه ها بیشتر آشنا بشوم و مطالب خوبی هم از آنان یاد بگیرم..
حامد و مجتبی دو جوان با صفا بودند که تدارکات اردو را به عهده داشتند و هرگز ندیدیم خم به ابرو بیاورند و از کار سخت تدارکات یا از کسی گلایه ای داشته باشند.. نه تنها چنین نبود که با شوخی ها و بذله گویی هاشان حال و هوای جمع را عوض می کردند..
نشست صمیمی شبانه ی بچه ها روی پشت بام مهمانسرای محل اقامت بود. شب اول تا ساعت 3 نیمه شب طول کشید. آخر کار مجتبی می گفت: مردم خیال می کنند ما نشسته ایم و داریم از مباحث استفاده می کنیم.. نمی دانند که ما نشسته ایم تا جلسه تمام بشود و ما زیر اندازها را جمع کنیم و برویم بخوابیم..
با تبریک این ایام مبارک و اعیاد بزرگ شعبان به خصوص امشب که شب میلاد سرور آزادگان است به شما دوستان عزیزم
همین الان دارم از جلسه ی نقد شعر انجمن ادبی مان می آیم .. جلسه ای که وارد ششمین سال عمر خود شده و روز به روز پربار تر می شود..
یک غزل داغ و تنوری از مهرداد نصرتی که انصافا خوب، روان و بی تکلف شعر می گوید و به قول خودمان سهل و ممتنع ... آشنایی هفت هشت ساله با این شاعر جوان و صمیمی برایم غنیمتی است..
تا فکر می کنم به چه ها فکر می کنم
دارم به چشمهای شما فکر می کنم
با من به جاده های رهایی نمی رسی
گفتی که فکر کن به خدا فکر می کنم
گم می شوم میان شب چشم های تو
حتی به چشم های تو تا فکر می کنم
دنیای من خلاصه شده در دو چیز خوب
یا فکر می کنم به تو یا فکر می کنم
ماندم چرا چگونه کجا عاشقت شدم
ماندم به تو هنوز چرا فکر می کنم
با درود به تمامی خدمت گذاران به اسلام و ایران عزیز
این متن ناچیز صدای خفه ایست که آخرین حد از توان فریاد فوجی ایرانی مسلمان و عاشق انقلاب و اهداف آن و اسلام پاک و عزیز و ایران سرافراز است ... مسئولان عزیز و زحمتکش انقلابی لطفا گوش کنید : ما عزت انقلاب و اسلام و ایرانمان را با هیچ چیز معاوضه نمیکنیم. ما انقلاب و کشور را برای یک فرد یا یک حزب خاص نمی خواهیم و آبروی ایران و نظام اسلامی از آبروی هر فردی در کشور برای ما بالاتر و والاتر است .
آقای احمدی نژاد عزیز ما شما را با هزار امید و آرزو انتخاب کردیم تنها برای اینکه مجری اهداف بلند اسلام و انقلاب باشید . حالا نمی خواهیم به بهای طرفداری از یک فرد - حتا اگر سوابق او مثبت باشد - آبروی نظام و آرزوهای ملت را بر باد بدهید . ما از شما خواهش میکنیم عدالت را بی کم و کاست اجرا کنید و یا اجازه دهید مجلس یا قوه قضائیه به تخلف آقای کردان رسیدگی نمایند.
این موضوع نه تنها باعث تضعیف جناح شما نمیشود که حتا محبوبیت شما را نزد مردم بیشتر خواهد کرد. پس بگذارید عدالت اجرا شود . چگونه است اگر یک آدم عادی در این مملکت مدرکی جعل کند حتا اگر از آن استفاده نکند به اشد مجازات محکوم میشود ولی آقای وزیر شما بایست در امنیت باشد؟!
حرف این نیست که برای یک وزیر خدمتگذار دکتری لازم است یا دیپلم !! اینجا صحبت از جعل مدرک است که با هیچ بهانه ای نمی شود این آقا را از آن مبرا کنید . حتا اگر این موضوع زیر سر سازمان سیا باشد - به گفته بعضی از حضرات که خود نیز صحت چند دکتری یشان نامعلوم است - بالاخره آقای کردان قبول کرده است که این مدرک جعلی را داشته باشد یا نه ؟؟؟
ما مردم مسلمان ایران از محضر رهبری فرزانه انقلاب درخواست داریم به شخصه در این خصوص اقدام نمایند و عدالت اسلامی را اجرا فرمایند حتا اگر آن شخص از بزرگان نظام باشد...ماتنها عدالت را میخواهیم. ما میخواهیم معلوم شود که تکلیف حسابهای سازمان صداوسیما در زمان مسئولیت آقای کردان و مدرک جعلی ایشان در این زمان و ارعاب و تطمیع نمایندگان ملت توسط عده ای و....معلوم شود. حالا یک دنیا منتظر اجرای عدالت یک نظام اسلامی است ...لطفا آبروی اسلام را بخرید.
یک دلسوخته
از جانب ملت ایران
زندگی نامة سران و رهبران بهائیت از اول تا عصر حاضر را به طور مختصر
بهائیت فرقه ای است که با استفاده از حمایت های دشمنان اسلام و برای ضربه زدن به وحدت اسلامی به خصوص شیعیان بوجود آمد که در نهایت با ادعای خدائی سران آنها و به خیال خودشان بعد از نسخ قرآن و اسلام، باعث درگیری بین مردم ایران شدند و چند نفر به عنوان رهبر این فرقه استعماری فعالیت کرده و سپس اداره امور این فرقه به صورت نُه نفری و به مرکزیت اسرائیل تا به امروز ادامه دارد:
1. میرزا حسینعلی نوری ملقب به بهاء الله: اولین رهبر بهائیت، حسینعلی نوری است که در سال 1233 قمری در دهکده ای از توابع نور مازندران به دنیا آمد. پس از جریان علی محمد باب و کشته شدنش، یحیی ملقب به صبح ازل، برادر حسینعلی، جانشین باب شد. و بعد از سوء قصد بابیان به ناصر الدین شاه، به بغداد تبعید شد. در آنجا حسینعلی ادعا کرد که جانشینی یحیی برای حفظ جان او از گزند دشمنان بود و جانشین اصلی باب و من یظهره الله(کسی که خدا آن را آشکار خواهد کرد) اوست و این باعث اختلاف بین دو برادر شد، دولت ترکیه آنها را به استانبول برد، ولی در اثر تشدید اختلافات، یحیی صبح ازل به قبرس و حسینعلی بهاء به سرزمین فلسطین و شهر عکا فرستاده شد و در اثر حمایت انگلیس از بهاء الله، فرقه او پیشرفت کرد و برای همین به فرقه بهائیت مشهور گشتند. بهاء الله کتابهایی را به خیال خودش برای هدایت جامعه نازل کرد و خود را خدا خواند، از جمله کتاب: الواح، اقدس، الایقان و... و سرانجام در 1309 یا 1310 قمری در عکا مرد و قبرش قبله بهائیان به جای کعبه قرار گرفت.[1]
2. عباس افندی فرزند بزرگ حسینعلی ملقب به عبدالبهاء: عبدالبها در 1844 م در تهران به دنیا آمد و پس از مرگ پدرش برادرانش را جمع کرد و وصیت پدر را خواند:«همانا غُصن اکبر(محمد علی پسر دیگر بهاء الله) را بعد از غصن اعظم(عبدالبهاء) برگزیدیم.» این موضوع را همه بهائیان پذیرفتند، ولی پس از مدتی بین دو برادر دشمنی ایجاد شد و عبدالبها، برادرش را برکنار کرد و نوه دختری بهاء الله را جانشین خود اعلام کرد و به خاطر مناسب نبودن ایران برای تبلیغ، در سال 1911 م به اروپا رفت و به جای روسیه، با انگلیس و آمریکا رابطه برقرار کرد و در جریان جنگ جهانی اول به خاطر خوش خدمتی به انگلیس با دادن آذوقه به ارتش انگلیس در فلسطین که منجر به پیروزی انگلیس و سقوط فلسطین شد، نشان خدمتگزاری نایب هود و لقب سِر(Sir) را از دولت انگلیس دریافت کرد و سرانجام در 1921 م درگذشت و در شهر حیفا در باغی که مرکز جهانی محفل روحانی بهائیان است دفن شد.[2]
3. شوقی افندی فرزند خانم ضیائیه دختر حسینعلی بهاء الله ملقب به شوقی ربانی:
شوقی در 1897 م به دنیا آمد و در اروپا و آمریکا بزرگ شد و همسری به نام«ماکسول» که بعدها به«روحیه ماکسول» مشهور گشت، اختیار کرد(این زن کانادایی و به گفته برخی آمریکایی است) شوقی با وصیت عبدالبها به رهبری بهائیت رسید و خودش را ولی امر الله و ربانی نامید ولی از آنجا که فرزند نداشت، برای اداره امور بهائیت، تشکیلات بیت العدل اعظم را وعده داد و پس از 29 سال از رهبریش، اعضای 9 نفره ی بیت العدل اعظم را با لقب ایادی امر الله به مرکزیت اسرائیل انتخاب نمود که«چارلز میسن ریمی» رئیس و همسرش«روحیه ماکسول» رابط بین او و ایادی و«املیاکالز» نایب رئیس بیت العدل شدند، البته بعدها افرادی را اضافه کرد تا 27 نفر شدند. و از طرفی نقشه ده ساله را پایه ریزی کرد که باید توسط«میسن ریمی» و با همکاری چهارمین رهبر اجرا می گردید. شوقی ربانی سرانجام در 1957 میلادی در انگلیس مرد و جسدش به عکا انتقال داده شد.[3]
4. ایادی امرالله«چارلز میسن ریمی» ملقب به عزیز الله ثانی و ولی امر ثانی:
میسن ریمی فرزند یکی از روحانیون کلیسای مسیحی اسقفی است که در سال 1253 شمسی در آمریکا متولد شد و یکی از مقربان شوقی افندی بود و رفتارها وآداب اروپائی را به شوقی یاد می داد. پس از اینکه شوقی به رهبری رسید، او را رئیس بیت العدل کرد، اما وقتی شوقی مرد، اعضای 27 نفره ایادی بیت العدل جانشین تعیین نکردند، به دلیل اینکه شوقی فرزند نداشت و با مرگش ولایت را تمام شده اعلام کردند! اما«میسن ریمی» خود را جانشین و چهارمین رهبر بهائی اعلام کرد و سپس پا را فراتر نهاده خود را پیامبر دانست و بهائیانی از فرانسه، بعضی شهرهای اروپا و آمریکا از او پیروی کردند و لقب«ولی عزیز الله» و«ولی امر ثانی» را به او دادند، اما ایادی بیت العدل او را قبول نکردند و از جامعه بهائیت راندند، اینجا بود که انشعابی دیگر در بهائیت بوجود آمد و«میسن ریمی» خود تشکیلات جداگانه ای در سال 1963 ترتیب داد و خود را چوپان بهائیان دانست، ولی پیروان انگلیسی بهائیت به رهبری«ماکسول» او را از جامعه بهائیت طرد کردند(یعنی هر کس را بیت العدل طرد کند دیگر بهائی نیست و حق دخالت در امور بهائی را ندارد.)[4]
5. ماکسول همسر شوقی ربانی ملقب به روحیّه: ماکسول با حمایت انگلیس،«میسن ریمی» را طرد کرد و جانشین او را قبول نکرد و تهدیدهای شدید اللحن«ریمی» که به کسی اجازه دخالت در امور بهائیت نمی داد و خود را جانشین شوقی می دانست نه تنها مشکلی را حل نکرد، بلکه بر وسعت اختلافات افزود و«ماکسول» بیت العدل اعظم را منحل کرد و هر کس را هم که اعتراضی می کرد از جامعه بهائیت راند و برای پایان دادن به اختلافات، وصیت شوقی را نقض کرد و خود را«حرم امة البهاء» نامید که پیروان او، او را پنجمین پیشوای بهائیت و اداره کننده فرقه بهائیت می دانند(اینکه چرا او را پنجمین می دانند در حالی که او چهارم می باشد جای سؤال است)[5]
6. هیئت 9 نفری: در اثر اختلافات شدید بین بهائیون و انشعاب آنها به«میسن ریمی» و«ماکسولی» و تضعیف پایه اعتقادی مردم بهائی به حقانیت این فرقه، 9 نفر از بین روحانیان بهائی به عنوان اداره کننده امور بهائیت انتخاب شد، چرا که بیت العدل اعظم را«ماکسول» منحل کرده بود، اعضای این هیئت عبارتند از:
الف: ایرانی سه نفر: 1. روح الله میرابقهانی 2. فرماندوسانث 3. روح الله مظهر
ب: آمریکائی چهار نفر: 1. تشاتر 2. کایلین 3. میتشل 4. روی
ج: انگلیسی دو نفر: 1. سیبلی 2. هوفمان
7. اولین دوره بیت العدل اعظم در 1963 م از بین روحانیون محفل بهائیت در اسرائیل انتخاب شدند که بعدها این بیت العدل توسعه یافت و محکمه رسمی بهائیان نیز شد و این اعضا عبارتند از:
1. چارلز لکارت 2. علی نخجوانی 3. پوراکاولین 4. ایان سهیل 5. لطف الله حکیم
6. دیوید هوفمن 7. هیو چانس 8. ایموس گیبسون 9. هوشمند فتح اعظم
8. دومین دوره بیت العدل اعظم در سال 1972 م در شهر حیفا انتخاب شدند که فقط«لطف الله حکیم» جای خود را به«دیویدوهه» داد و بقیه همان 8 نفر قبلی شدند.[6]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. محمدی اشتهاردی، محمد؛ ارمغان استعمار.
2. افراسیابی، بهرام؛ بهائیت به روایت تاریخ.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مشکور، محمد جواد؛ فرهنگ فرق اسلامی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، سوم، 1375 ش، مشهد، ص 90.
ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی؛ فرق و مذاهب کلامی، امیر، اول، 1377ش، قم، ص 340.
[2] . حسینی، طباطبائی، مصطفی؛ ماجرای باب و بهاء، روزنه، تهران، چاپ دوم، 1379 ش، ص 227.
ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی؛ فرق و مذاهب کلامی، امیر، اول، 1377، قم، ص 342.
ر.ک: سراج الدین، احمد ولید؛ البهائیه و النظام العالمی الجدید، 1994 م، دمشق، مطبعه الداودی، ج 2، ص 449.
ر.ک: افراسیابی، بهرام، تاریخ، جامع بهائیت، مهرفام، دهم، 1382 ش، تهران، ص 422، ص 463 و ص 596.
[3] . همان، ص 576 و ص 603.
[4] . سراج الدین، احمد ولید؛ البهائیه و النظام العالمی الجدید، مطبعه الداودی، 1994 م، دمشق، ج 2، ص 488.
ر.ک: تاریخ جامع بهائیت، ص 578.
[5] . همان، ص 579.
ر.ک: رائین، اسماعیل؛ انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، بی جا، مؤسسه تحقیقی رائین، بی تا.
[6] . تاریخ جامع بهائیت، ص 620.