خداوند متعال آن بنده ایش را که دوست می دارد،ضعفش را به وی می نمایاند.
1- تشویف به کنجکاوی در انتقاد ها و جستجوی نقاط ضعفمان.
2- استقامت در برابر شیطان برای فرار از دامی که حود شیطان در آن افتاد. (تکیر)
3- اینکه هر فهمیدنی، هدیه ایست که کسی که آن را عطا کرده است، حضرت دوست است و هر چه از دوست رسد نیکوست.
4- مورد حب دوست وافع شدن و این دوستی دوطرفه برای مومن نشانه ای از همجواری است و خوشحال کننده و مایه امید واری و استقامت در گام زدن به سوی حق است.
5- وقتی بدانی که خداوند متعال وسیله دقت تو را برای فهم و درک و تشخیص امری به تو عنایت فرموده، می فهمی که وسائل و همت و اراده و پشتکار(استارت کار را زده) گارانتی کرده و تو می دانی که هر چه بیشتر کوشش کنی زود تر بر ضعف جاری، غالب می شوی.(اهمیت بر سر شروع کاری است، اراده برای برطرف کردن آن، که خود باید، ابتدا شرایطی فراهم شود که بفهمیم که ضعفمان کدامیک و در ارتباط با کدام حالت رفتاری و یا وابستگی های دنیوی است؟)
6- تو را خدا دوست دارد، پس با بر طرف کردن ضعف هایت خود را محبوب تر در نزد حضرت دوست قرار بده و دوستی خودت را به خودت برای افزایش اعتماد به نفست، ثابت کن، و خدای را از این نعمت به این نحو، شکرگزاری کن!
7- قدر دان و فدر شناس و شکرگزاری، مسیر تو را به سوی خداوند باری تعالی هموار تر می سازد.
امروز به نقل از همکارم. آقا مصطفی شنیدم که: آیت الله آقای بهجت (دام ظله) فرمودند در نجف در نیمه شب ها که به زیارت میرفتیم? طلبه ها و روحانیون? در قنوت ها زیارت جامعه کبیره می خواندند? طلبه ها! این ها همون هایی بودند که از احوالاتشون می فهمیدیم که می فرمایند اون موقع مکاشفه کاملا عادی بوده و طلبه ها خیلی واضح ...
اما حالا مثینکه آخرالزمونه! بگذریم.
ایشون میگن هر چی برکات و فضائل بدست آوردند? در همون چهار سالی بوده که (گویا؟) حرف نمیزدند و خیلی کم حرف میزدند و سکوت و روزه حرف نزدن داشتند ?کسب کردند.
البته تدریس? و علم آموزی? و ضروریات? جای خود داره.
بزرگان و روزه سکوت و حرف های ضروری رو فقط زدن. و تاثیر
این وبلاگ به پارسی بلاگ منتقل شد ( به دلیل اینکه آرشیو موضوعی دارد)
این وبلاگ با همه علاقه هام دیگه نمی نویسم و به پارسی بلاگ رجعت می کنم
تشریف بیاورید اونجا
امام در صفحاتی چند {1} سعی در تعلم اخلاص و درجات آن و به علاوه درجات اهل الله و مراتب آنها دارد و در همین حین موکدا تاکید می کند که عزیزا سعی کن با مثال هایی که من میزنم و اتصال قلبت با ساحت ربوبی، این مطلب را خوب درک کنی که انکار هر چیز تو را (از چیز هایی)محروم می کند و انکار مقامات اهل الله نیز، تو را از ادامه ی مسیر، که اصل همین ادامه دادن و رسیدن است، باز ندارد.
تا می رسد به اغوای شیطان و کبر او. همانجایی که شیطان خود را عددی می شمرد و موثر و می گوید من اغوا می کنم و از راه بدر می کنم. لاغوینکم ... انگار امام می خواهد به ما گوشزد کند که هر شرکی از همینجا نشات می گیرد که ما خود را مستقل ببینیم. وقتی خود را مستقل دیدیم، خیال کنیم در کائنات کاره ای هستیم. وقتی چنین شد و چنین توهمی را در سر پروراندیم، برای رسیدن به هدف، محتاج ریا برای دیگران و رفتن و طلب دنیا و ...مشرک شویم.
خدا به او می گوید اذهب. و می دانیم که خدا منظورش از اذهب (برو) فرمان به ناشایست نیست. من از این اغوای شیطان و آیات همسان دیگر، (درس آقای جوادی آملی – سوره اسراء) حدس می زنم که شیطان هم برخلاف آنچه ما می پنداریم در این عالم هیچ کاره است و با کسانی که خود بستر را برای فعالیت او باز می گذارند، شاید بتواند وسوسه ای بکند. ابتدا ما هستیم که نفس مان را برای نجوای شیطان آماده می کنیم و هدف و هواهای خود را نیز میچینیم. سپس شیطان می آید و خط می دهد و سفارش می دهد و آنگاه باز هم این ما هستیم که سفره را میچینیم.
{1}:ص 127 کتاب آداب الصلوة
مقدمه: سر درس بودم، آقای جوادی گفتن که پیامبر جن و انس همان پیامبران انسی هستند. پیش خودم فکر کردم که چرا انسی ها می گفتند و می خواستند پیامبر از ملائکه و آسمان داشته باشند؟ برای رفع تکلیف و انکار .
کافر جنی هم حتما پیامبر انسی را قبول ندارد.
سوال: این چه رابطه ای است از نشئه ی خلقت که باعث این بهانه گیری و انکار می شود. آن هم، این انکاری که منجر به کفر می شود، آخر هر انکاری که کفر نیست و صد البته که نزد اولیا و عرفا هر نوع انکاری و ناسازگاری ای و رد کردن و نارضایتی ناپسند است.
نتیجه: و برادرم! همه ی اسرار در همین است. زیرا کسی که خدا را در عالم خلقت طرف حساب خود می داند. و می داند که او از غیب و سر بر این عالم فانی با دست ملکوتی اش از عالم ملکوت مخاطب اوست و باقی همه فانی و پوچ هستند، پس رضایش به قضاء و امر پروردگارش است.