دکتر حسینعلی شهریاری، نماینده زاهدان به عنوان رییس کمیسیون بهداشت و درمان انتخاب شد. به گزارش خبرگزاری خانه ملت، با اشاره به جلسه روز یکشنبه (16خرداد) کمیسیون بهداشت و درمان، اکبر رنجبرزاده نماینده اسدآباد و انوشیروان محسنی بندپی نماینده نوشهر و چالوس به ترتیب نائب رئیس اول و دوم کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی شدند.
ـــــــــــــــــــــــ
ضمن تبریک به این نماینده اصولگرا و پزشک ماهر و مردمدار، امیدواریم مسئولیت ایشان بتواند منشأ خیر باشد و ما شاهد هماهنگی بیشتر وهمت مضاعف جهت رفع مشکلات بهداشتی و پزشکی در استان محرم سیستان و بلوچستان باشیم. [اینجا را بخوانید تا کمی با دکتر آشنا شوید] متأسفانه در ایام شهادت حضرت زهرا (سلامالله علیها)، در یک اتفاق بی سابقه در استان سیستان و بلوچستان یکی از اساتید دناصبی و وهابی دانشگاه علوم پزشکی زاهدان به اهل بیت گرامی پیامبر و علیالخصوص حضرت زهرا(س) توهین کرد. [اینجا را بخوانید] متأسفانه بیاعتنایی رئیس و مسئولین دانشگاه نسبت به بیحرمتی دکتر "س"، موجب گردید که این استاد به توهینهای خود در سر کلاس ادامه دهد و پس از اعتراض گسترده دانشجویان تنها از تدریس معلق شد!! در صورتی حکم صریح و روشن اسلام در مورد اهانت به اهل بیت(علیهمالسلام) اعدام است و فتوای حضرت امام(ره) در این زمینه از یاد امت حزبالله نرفته است و با ماستمالی مسئولین و دستگاه قضایی هم از یاد نخواهد رفت.
پس
اولین انتظاری که امت حزبالله و پیروان مکتب اهل بیت(علیهمالسلام) از این نماینده متعهد ـ با توجه به رابطه نظارتی کمیسیون بر وزارت بهداشت ـ دارند، برکناری هرچه سریعتر رئیس دانشگاه علوم پزشکی زاهدان و پیگیری اشد مجازات برای آن استاد پلشت است.
البته گلایه و تأسف قبلیمان مخصوصاً از دکتر شهریاری در مورد امضای طرح وقف اموال بیتالمال سر جایش محفوظ است
روز جمعه بیست و هشتم خرداد ماه 1389 دو روز قبل از اعدام عبدالمالک ریگی، تعدادی از خانوادههای شهداء و قربانیان، با این تروریست شرور دیدار و گفتگو کردند. آنچه در پی میآید نوشته «رضا لکزایی» است که عبدالمالک، برادرزاده او (شهید مسلم لکزایی) و شوهر خواهر او (شهید نعمت الله پیغان) را به شهادت رساند و خودش را 150 روز به گروگان رفت و پس از پنج ماه اسارت در غار و کوه و دشت، در مقابل مبلغ هنگفتی پول آزاد کرد: عبدالمالک را روز جمعه بیست و هشتم خرداد ماه 1389 دوباره دیدم. آخرین باری که او را دیده بودم به اواخر اردیبهشت 1385 برمیگشت؛ زمانی که در دست یاران مسلح او گروگان بودم، و نمیدانستم زنده خواهم ماند یا به شهدای مظلوم تاسوکی خواهم پیوست... از در که وارد میشود نگاهی به او میاندزم، مثل کسی راه میرود که انگار بدترین خبر زندگیاش را شنیده است؛ ناامید و درمانده و تنها، در میان چند نفر که احتمالاً محافظ بودند. روی صندلی مینشیند، و نگاهش را به پایین میدوزد. با کمی فاصله از سمت چپ، تقریباً روبروی من نشسته است. دمپایی آبیرنگی پوشیده، بدون جوراب، با یک زیرشلواری آبی، که البته به پررنگی دمپاییاش نیست. موهاییش هم کوتاه است، با ریشی که احتمالاً با نمرهی یک ماشین شده، و پیراهنی که روی زمینه سفیدش پر از چهارخانههای ریز مشکی است. دکمه آخری یقهاش باز است و زیرپوش سفید رنگش خودش را نشان میدهد. چشمهایش از شدت شرمندگی به پایین افتاده و ذلت از سراپایش میبارد؛ و این آیهی شریفه را به یادم میآورد که خاشِعَة ابصارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّة (سوره معارج، آیه44) ... از اینکه خدا بار دیگر یکی از هزاران معجزهاش را به من نشان میداد، شاکر بودم؛ الحمدلله. دنیا چقدر کوچک است؛ و وعدههای خدای قادر متعال چه زود محقق میشوند. دیروز «صدام»، امروز «عبدالمالک» و فردا سایر ظالمان ریز و درشت دنیا. برای خدا که فرقی نمیکند. دور فلکی همه بر منهج عدل است / دل خوش دار که ظالم نبرد راه به مقصود من 150 روز گروگان عبدالمالک بودم ... و دیگر حاضران، هریک عزیزی را با تیغ و تیر او از دست داده بودند... و این اولین و آخرین رویارویی ما با او بود، قبل از اعدامش... * * * شخصی به او میگوید: «ببین این افراد را میشناسی؟» مرا میشناسد. بقیه را هم که نمیشناسد، من معرفی میکنم. دوباره سرش را شرمسارانه پایین میاندازد و نگاه مأیوسانه و درهمشکستهاش را به زمین میدوزد. مادر «شهید نعمت پیغان» ـ از شهدای فاجعه تاسوکی ـ محکم و استوار او را مورد عتاب قرار میدهد و میگوید: «نفرین شده خدا! سرت را بلند کن! سرت را بلند کن و بگو چرا خون بیگناهان را بر زمین ریختهای؟ مگر نمیفهمیدی که آن شب، عزیزانی را که تو خونشان بر زمین ریختهای مادرانشان سفره انداخته بودند و منتظر عزیزانشان بودند؟ چرا چشمشان را بر در منتظر گذاشتی؟» * * * میپرسیم: «مردم استان ما جداً معتقدند که حرمت وطن، مثل حرمت مادر است. تو چطور حاضر شدی ادعای تجزیهطلبی کنی و خون بیگناهان را بر زمین بریزی و بگویی باید از این استان بروید؟ آیا کار خوبی کردهای؟». با صدایی آرام پاسخ میدهد: «ما در پاکستان درس خوانده بودیم و دچار تعصبات بودیم.» سکوت میکند و دوباره گردنش پایین میرود، انگار سرش روی گردنش سنگینی میکند. میگوییم: «قبلاً میگفتی با آمریکا رابطه ندارم، الآن خلافش ثابت شده و روشن شده که با دشمنان اسلام همکاری میکنی. این همه جنایت را به اسم خدا، به اسم اسلام، به اسم پیامبر رحمت و به اسم سنت پیامبر مرتکب شدهای، آیا این کار ظلم و خیانت به خدا نیست؟ آیا این کار ظلم و خیانت به پیامبر رحمت نیست؟ آیا این کار ظلم و خیانت به اسلام نیست؟ آیا این کار ظلم به شیعه و سنی نیست؟». میگوید: «درست است.» و میپذیرد که به خدا و پیامبر و اسلام و نظام و مردم شیعه و سنی ظلم کرده است... و نتیجه اینکه: إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمینَ؛ خداوند ستمکاران را دوست ندارد (سوره شوری، آیه40)... * * * میگوییم: إِنَّ رَبَّکَ لَبالمِرصادِ؛ پروردگار همواره در کمین است (سوره فجر، آیه 14) ... چون آه مظلوم تا عرش بالا میرود و در ملکوت شنیده میشود و به همین دلیل در حدیث است که از ظلم بر کسی که جز خداوند پناهی ندارد، بترس! و خداوند علاوه بر اینکه راجع به ظلم «سریع الحساب» است، «سریع العقاب» هم هست و به سرعت طعم تلخ ستم را به ظالم میچشاند. میپرسیم: «شهید جابر قویدل» پانزده ساله بود. پدر و مادر هم نداشت و یتیم بود.» چرا شهیدش کردی؟ و در تقدیر این یادآوری این کریمه بود که: فاما الیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ؛ یتیم را میازار و با او تندی مکن (سوره ضحی، آیه9) ... حالا هم اگر واقعاً پشیمانی و حقیقتاً معتقدی که کارهایت غلط بوده، با شیوه دستگیرشدن خودت، حقانیت، اقتدار و عزت ایران را دیدهای، پس باید تمام اطلاعاتی را که داری در اختیار نظام قرار بدهی و حرفی را ناگفته نگذاری». دوباره با صدایی آرام میگوید: «من هرچه که بوده گفتهام»... * * * میگویم: « ما در راه خدا حاضریم جان خودمان را هدیه کنیم نه یک بار و دوبار بلکه هزاران بار. وقتی در چنگال شما هم اسیر بودیم این حرف را با زبان دیگری گفتهایم، جریان مرغابی را که یادت هست؟»... و یادآور میشوم: «شهید کاوه را هم یادت هست که وقتی به او گفتید اگر کسی را بخواهیم بکشیم اسم چه کسی را میگویی، و او با صلابت گفته بود، اسم خودم را؟» سری تکان میدهد و میگوید: «یادم هست، بله!» * * * مادران شهدا ـ که تا آخر ملاقات هم گریه نکردند ـ او را دوباره مورد عتاب و مؤاخذه قرار میدهند و از جمله میگویند: «تو را امام زمان از آسمان بر زمین نشاند. ما برای امام زمان نذر داده بودیم که خدا تو را به جزای کارهای ننگینت برساند، پلید! چرا گلوی نعمت را پاره کرده بودی؟ ... چرا با قنداق تفنگ مسلمم را زده بودی؟ ... چرا؟ » در تمام این مدت، عبدالمالک، مستأصل و ناامید و خجالت زده، در لباسی از خواری و ذلت و شرم، سر به زیر افکنده بود و هیچ حرفی برای گفتن نداشت؛ خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ... یکی دو باری نفسی عمیق می کشد و با انگشتهایش دستش را میفشرد... * * * مادر شهیدی نگاهی خشمناک به عبدالمالک میاندازد و تحقیرآمیز میگوید: من برای تو به اندازه یک پوسته تخمه هم ارزش قائل نیستم... کسی بطری آب معدنی را از روی میز قهوهای رنگ کوچکی که در وسط صندلیهای متعدد اتاق قرار دارد برمیدارد و در لیوان شفاف یکبار مصرفی آب میریزد و به مادر شهید تعارف میکند و میگوید: مادر شما فقط برای ما دعا کن! مادر آب را با دستی لرزان میگیرد و چند جرعهای مینوشد و خطاب به ریگی میگوید: «خدا نسلت را مثل نسل خار بسوزاند»... در سیستان ما ، خار را از ریشه درمیآورند تا هیچگاه سبز نشود و دوباره نروید. حالا این مادر شهید از خدا میخواهد که نسل عبدالمالک را نیست و نابود کند... از خودم میپرسم: چرا انسان کاری کند که دیگران چنین سوزناک نفرینش کنند؟ ... ای انسان! چقدر میخواهی سقوط کنی؟ تا کجا؟ * * * باید برود... عبدالمالک زود بلند میشود و با روحی سرافکنده که با دستان قدرتمند حقیقت، مچاله و درهم کوبیده هم شده است، راهی میشود. یکی از رفقا میگوید: «خودش گفته اعدامش کنند.» میپرسم: «چرا؟» پاسخ میدهد: «احتمالاً به خاطر اینکه طاقت روبرو شدن با خانوادههای شهدا و شنیدن حرفهایشان را ندارد.» از دلم میگذرد: «دوزخیان هم فرشته عذاب را صدا میزنند و به او میگویند: از خدا بخواه که ما را بمیراند تا از عذاب نجات پیدا کنیم و جواب میشوند که: هرگز! ؛ وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ (سوره زخرف، آیه 77) ... * * * مادر یک شهید که چشمش به قلم و کاغذم میافتد، میگوید: این شعر را از زبان من برای نعمتم بنویس! یک صفحه سفید دفتر یادداشتم را میآورم و میگویم: چه بنویسم؟ با بغض میگوید: بنویس: شب آمد و تو ای ماه تابان نیامدی / گل آمد و تو ای گل به گلستان نیامدی مرغان هوا ز لانه به صحرا پر کشیدهاند / تو ای شمع چرا به گلستان نیامدی آفتاب من آمد لب بام خرابه / مردم از چشم انتظاری تو عزیزم نیامدی این مادر شهید، سواد ندارد.. ولی میگوید این شعر را شب تاسوکی ـ یعنی بیست و پنجم اسفندماه 1384 ـ وقتی به او گفتهاند پسرش را گروگان گرفتهاند، خودش سروده است. میگوید: «این را هم بنویس!» مینویسم: نعمت جان سلام! آن شبی که مهمان مادر بودی، چشم انتظار بودم مادر جان، چرا مهمان سردخانه شدی؟ چشم مادر مگر لایق دیدن تو نبود؟ ... مگر گوش مادر لایق شنیدن صدای اذان تو نبود؟ آرزو داشتم قم بیایم و مهمان تو باشم و تو مرا به مسجد جمکران ببری تا ببوسم خاک پاک جمکران را، تجلیگاه پیغمبران را... اما نه مادر، انگار من لایق نبودم. کدام دست پاکی است که به دامان تو برسد؟ و کدام پایی است که بر سر کوی تو قدم بگذارد؟» ... تمام که میشود ادامه میدهد: روزی معصومه (منظورش معصومه دختر شهید نعمت بود که شب شهادت پدرش سه ماه بیشتر از عمرش نمیگذشت) را پسر عمویش زد، معصومه گریه کرد و این جملات را گفت: بابام شهید شده بابام رو عبدالمالک نفرین شده شهید کرده دایی مسلم رو هم شهید کرده بابام الان پیش خداست خیلی بابام مهربونه خدا هم مهربونه بابا درس میخونه بابام وقتی بیاد، بهش میگم پسر عمو مهدی منو زده منم بابا دارم چرا منو زدی پسر عمو مهدی منم بابا دارم... * * * مادر شهیدی میگوید: این مطلب آخر را هم برای امام زمان بنویس! ... بنویس: امام زمان التماس دعا آقا هر کجا باشی کربلا باشی کاظمین باشی اگر در نجف سر قبر امیر عرب باشی کنار قبر مادرت زهرا باشی هر کجا باشی یاد ما هم باش یاد مادران شهدا هم باش التماس دعا ...
نوشته: یاسین نارویی [زاهدان نیوز] در سالهای اخیر جنایات گروهک تروریستی ریگی بیشترین ضربه را به وجهه اهل سنت در سطح ملی و فراملی وارد ساخت. از این رو طبیعتاً تلاش علمای اهل سنت برای مقابله با گروهک ریگی از ضروریات و وظیفه ذاتی مولویهای استان برشمرده میشد. آنچه در عمل نیز رخداد ،محکومیت و ضدیت علمای سرشناس به ویژه علمای اهل سنت جنوب استان با گروهک بود این در حالی بود که علمای جنوب استان هم بیشتر از دیگران در معرض خطر و تهدید گروهک بودند و هم فاقد محافظ شخصی و ماشین پاجیروی ضدگلوله بودند. در هر صورت صداقت، گفتار و عمل این علمای دلسوز و کم ادعا تا حدود زیادی مورد قبول مردم استان افتاد. اما در این میان تنها عملکرد و محکومیتی که مورد تردید و انکارمردم سیستان وبلوچستان قرارگرفت، موضع مسجد مکی زاهدان در قبال جنایات گروهک ریگی بود. از شواهد و مستندات موجود چنان برمی آیدکه در این مدت موضع این مسجد در قبال جنایات گروهک همواره دوپهلو و یا دوگانه بوده است. به عبارتی همان تعداد واژهای که از تریبون این مسجد علیه گروهک منتشر شده چندین برابر آن،م طالبی در تأیید و توجیه اقدامات گروهک ریگی ازاین تریبون اشاعه یافته است. آخرین نسخه ازاین نوع محکومیتها را هنگام دستگیری سرکرده گروهک میتوان مشاهده کرد. پس از دستگیری مالک ریگی، به همت سربازان گمنام امام زمان (ع)، مسجد مکی در سایت رسمی خود (به تاریخ 7اسفند)88 مدعی شد که از دستگیری این شرور خوشحال است، اما به فاصله کمی در همین سایت که بهطور مستقیم زیر نظر شخص مولوی عبدالحمید اداره میشود، چنین مطالبی درج شد: «زنده باد عبدالمالک که بهخاطر ظلمهای این رژیم بر مردم مظلوم بلوچ از جان و مال خود گذشت.» و یا در جای دیگری درسایت رسمی مسجدمکی آمده است :"برخورد خشن نظام با اهل سنت کشور بهطور عام و برخورد غیرحکیمانه وناشایست آن باا قلیت قومی مناطق مرزی نشانگر آن است که زایشگاه جور و ستم تهران ریگیهای دیگری را به زودی برای جامعه ی ایرانی خواهد زائید". اگرچه مدیریت این سایت سعی کرده این عبارات رادر پوشش نظر مخاطبان طرح کند تا بدین ترتیب خود را تبریه کند،ا ما غافل ازا ینکه اهل فن به خوبی میدانند که آوردن چنین مطالبی در سایت جز با دروازهبانی و تایید مدیریت سایت میسر نیست. چگونه ممکن است مردم بادیدن چنین رفتارهایی تردیدد نکنند که موضع حقیقی مسجد مکی هم همین است! آیا موقع آن فرا نرسیده که صاحبان مسجد مکی پاسخگوی تناقضات گفتاری ورفتاری خود باشند. چرا درحالی که دیگر علمای اهل سنت خبردستگیری این شروررابه مردم ومسولان شاد باش میگویند ودرشادی آنها شریک می شوند مسجد مکی از شادی مردم درقبال دستگیری مالک ریگی چنان برافروخته می شود که درتریبون نمازجمعه اش، مردم داغ دیده زاهدان را به سبب این خوشحالی تقبیح میکند وآنان را افراطی می داند؟ آنچه مسلم است رفتارسوال برانگیز مسجد مکی فقط مرتبط با موردفوق نیست بلکه صاحبان این مرکزدراین مدت علیه طرح هایی که موجب تضعیف وکاهش فعالیت گروهک میشد، به شدت موضعگیری کردند. به عنوان مثال وقتی که شهیدسردار شوشتری از توان سران طوایف برای مقابله با گروهک استفاده می کرد مسجد مکی به شدت علیه این طرح سپاه موضع گرفت وحتی سران طوایفی را که درصدد شرکت دراین همایشها بودند تهدید کرد. آنچه رخ داد این بود که به فاصلهی دوهفته از این موضعگیری مسجد مکی، گروهک تروریستی برای اولین بار تصمیم گرفت که جماعتی از اهل سنت راهمراه با تشیع در منطقه پیشین بهصورت انتحاری به شهادت برساند.آیا تصور اینکه سرکرده گروهک درتوجیه شخص انتحارکننده ویابرای متقاعدکردنش از این موضع مسجد مکی درقبال سردارشوشتری وسران طوایف بلوچ بهره برداری کرده است میتواند بهدور از ذهن باشد. از طرفی مگرچه شباهت فکری بین گروهک ریگی و مسجد مکی وجود دارد که همان توهمات مالک ریگی وتهمتهای وی به نظام باید ازتریبون مسجد مکی تکرار شود. رویکرد مسجد مکی در 4سال گذشته در هر یک از نماز های جمعه اش چنین بوده است: متهم کردن نظام به تبعیض/مظلوم دانستن اهل سنت وظالم مطرح کردن نظام /ادعای ندادن هیچ پستی به اهل سنت /متهم کردن نظام به ایجاد تفرقه دربین مردم/ترویج فرهنگ ناشکری دربرابرخدمات مسئولان / انکار خدماتی که نظام به جامعه اهل سنت میدهد/ ایجاد بدبینی به نیروهای مسلح استان و... اینها تنها گوشه از واژههای پربسامد صاحبان مسجد مکی در اینمدت بوده است که اغلب بهصورت روضهخوانی، ضجهزدن وتهییج نمازگزاران به گریه مطرح میشد. آیا بستری که با چنیین تهمتهایی علیه نظام ایجاد شود، میتواند نتیجهای جز پیدایش مالک ریگی وامثال وی را داشته باشد. آیا با این بهتان بستنها و جوسازیها مردم و اقوام سیستان وبلوچستان میتوانند انتظار وحدت وزندگی سعادتمند و توأم با آرامش داشته باشند. آیا میتوان مردم استان را در اینکه هیچ اطمینان وصداقتی در اعمال وگفتارصاحبان مسجدمکی نمیبینند و بدین مرکز بدور از نظارت حکومت به چشم یک متهم مینگرند، سرزنش کرد. واقعاً وقت آن نرسیده که مسجد مکی پاسخگوی اکاذیب، تهمتها وادعاهای خود علیه انقلاب اسلامی باشد. خبر مرتبط: ـ دفاع عجیب سایت رسمی مسجد مکی از ریگی
با وجود آنکه اولین جلسه دادگاه عبدلمالک ریگی برگزار شده است اما تعدادی از کارشناسان امنیتی معتقدند وی هنوز بسیاری از روابط پشت پرده خود با بعضی افراد در داخل کشور و علی الخصوص در استان سیستان و بلوچستان را بیان نکرده و در اینباره ناگفته های بیشتری دارد. به گزارش زاهدان پرس در حالی اولین جلسه دادگاه عبدالمالک ریگی برگزار شد که بعضی از کارشناسان امنیتی معتقدند که دادگاه زود هنگام ریگی بسیاری از ناگفته ها را با وی مدفون خواهد کرد. این در حالیست که تعدادی از افرادی که در داخل ایران علی الخصوص در استان سیستان وبلوچستان به جنایات تروریستی ریگی دلبسته بودند و از وی حمایت مالی و نیروی می کردند در همان روزهای بعد از دستگیری ریگی سعی کردند که از کشور از طریق مرز پاکستان یا افغانستان بگریزند که توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند. در همان حال بلافاصله پس از دستگیری ریگی نیز پنج نفر از روحانیون مهم اهل سنت که در حوزههای علمیه سیستان و بلوچستان حامی ریگی بودند و کمکهای به گروهک ریگی می کردند (هم مالی و هم نیروی) قبل از خروج از کشور نیز بازداشت شدند. همچنین در همان زمان علاوه بر این افراد 37 نفر دیگر هم بازداشت شدند که 2 نفر هم که فهمیدند گرفتار می شدند خودشان تسلیم شده بودند. در همینباره یک مقام مطلع در گفت و گو با خبرنگار قضایی فارس گفت : عبدالمالک ریگی سر کرده گروهک تروریستی جند الله هنوز گفتنی های بسیار دارد و برگزاری دادگاه و اعمال مجازات سریع بسیاری از ناگفته ها را با وی مدفون خواهد کرد. این مقام مطلع افزود: قطعا ریگی با جنایت های بسیار زیاد و وسیع و اقدامات جاسوسی و همان طور که در کیفر خواست آمده، اتهام محاربه و افساد فی الارض در باره وی محرز است و باید به اشد مجازات برسد؛ اما به اعتقاد آگاهان هنوز ناگفتههای بسیاری از روابط پشت صحنه با آمریکا، رژیم صهیونیستی و برخی دولتهای عربی و برخی همکارانش در داخل دارد که بیان نشده است. وی تاکید کرد: چندین بار اعدام در دنیا جوابگوی جنایتها و خیانتهای وی نخواهد بود، اما چنین افرادی که دورههای گسترده تروریستی و جاسوسی دیدهاند، اطلاعات را ضامن جان خود میدانند و تا مدتها برخی اطلاعات و اخبار را نمیدهند و به مرور زمان مطالب پشت پرده را مطرح میکنند. این نگرانیها از طرف بعضی از کارشناسان امنیتی در حالی صورت می پذیرد که که به اعتقاد ناظران امنیتی شناسایی حامیان داخلی ریگی ضربات شدیدی به جریان نفاق و وهابیت که در استان سیستان و بلوچستان با پوشش اهل سنت فعالیت میکند، خواهد زد. گفتنی است که مردم سیستان و بلوچستان از همان ابتدای دستگیری ریگی معتقد بودند که ریگی که در سالهای جنایتش به صورت پنهانی از طرف حامیان وهابیش در داخل و خارج از ایران حمایت مالی و انسانی می شد، باید برای افکار عمومی حامیان داخلی و خارجی این تروریست جانی رسوا شوند. اینها را هم بخوانید: ـگلایههای عبدالحمید ریگی از علمای اهل سنت چه بود؟ ـ عبدالمالک در مصاحبه با شبکه استانی هامون: جز فساد و گناه و نافرمانی خدا کاری نکردیم
وبلاگ سیستان من: سایت جوان آنلاین خبری را نوشت مبنی بر کشف یک خانه تیمی در کرج که متعلق به مزدوران گروهک عبدالمالک ریگی ( جندالله ) میباشد و این گروهک هم سریعا" اطلاعیه داد و مدعی شد بلی کاملا" درسته و این خانه تیمی متعلق به ماست: بدینوسیله جنبش مقاومت جندالله اعلام میدارد که یک خانه عملیاتی مبارزان جنبش جندالله در شهر کرج توسط نیروهای رژیم کشف شده است و مقادیر بسیار زیادی مهمات از جمله 10عدد کلاشنکوف با 10هزار فشنگ و دو عدد تیربار گرینوف (بلبل) با ده هزار فشنگ و 100 عدد نارنجک دستی و 10عدد کلت کمری همراه با 1000 فشنگ بدست ماموران رژیم افتادند. بر خلاف گذشته که این گروهک موفقیتهای نیروهای امنیتی را تکذیب میکردند این بار آنرا تائید نمودند !!! ولی علت این تائید چیست؟ مبارزان جنبش جندالله موفق شدند مقادیر زیادی اسلحه و مهمات به تهران و دیگر شهرهای کشور برسانند و تعداد دهها تن از مبارزان در شهرهای بزرگ آماده عملیات استشهادی هستند و این تیم در کرج هم قصد اجرای بزرگترین عملیات را با اجرای ده عملیات استشهادی داشتند که خانه گروهی در کرج کشف شد اما افراد استشهادی خود را به نقاط محفوظ رسانده اند و منتظر اجرای دستور بعدی هستند. حالا متوجه شدید که چرا جندالله این عملیات را تائید نمود ؟؟ من اطلاعات اندکی در این خصوص بدست آوردم که خدمتتان عرض میکنم: اولاً: سایت جوان آنلاین در خصوص درج این خبر عجله کرد و کمی هم خامی بخرج داد که تذکرات لازم داده شد و فکر کنم این خبر از خروجی سایت حذف شد. همانطور که همه میدانید (شاید هم بعضی ندانند) در شهر کرج تعداد زیادی از بلوچهای مهاجر ساکن هستند که بیشترشان از گرگان به انجا مهاجرت کرده و اندکی هم از سیستان و بلوچستان و متأسفانه تعدادی از آنها در کارهای خلاف (که بیشتر مواد مخدر هست) نقش دارند و در این چند سال اخیر که کشور عراق دچار جنگ و بیثباتی شده و بخصوص مناطق کردنشین عراق محلی برای قاچاق اسلحه به داخل ایران شده و یک اسلحه کلاش به قیمت ?? هزار تومان براحتی در دسترس قرار میگیرد و همین وفور اسلحه و سهل الوصول شدن آن عاملی شده که سارقان روی به سرقت مسلحانه بیاورند و... این خانه تیمی هم محلی بوده که اسلحه از کرمانشاه و ایلام به آنجا قاچاق و در این محل نگهداری میشده تا بفروش برسد و چند نفری هم که در این محل دستگیر شدند متاسفانه از طایفه ریگی بودند و حضور همین افراد این شائبه را بوجود اورد که شاید این خانه تیمی متعلق به مزدوران عبدالمالک باشد و خیلی جالب است که گروهک جندالله خیلی سریع بیانیه میدهد و اعلام میکند این خانه مال ما بوده و توان ما در ان حد است که بتوانیم اسلحه و مهمات برای عملیات تروریستی را به مرکز کشور برسانیم ... اما حقیقت این است که گروهک جندالله در سراشیبی سقوط قرار گرفته و سرعت زیادی هم دارد. ـــــــــــــــــــ حاشیه مرصاد: ظاهراً دوستان جوان آنلاین این گروهک پست و حقیر را هنوز مهم میشمارند و در خبر دیگری، همین بزرگنمایی خود گروهک را نشانه تأیید و صحت خبرشان گرفتهاند.