خط (گفت و شنود) | |
|
نامه تاریخی چارلی چاپلین به دخترش (یکی از زیباترین نامههای دنیا )
وقتی ژرالدین (حاصل ازدواج چارلی و اونا اونیل) میخواست وارد عالم هنر شود، چارلی برای او نامهای نوشت که در شمار زیباترین و شور انگیزترین نامههای دنیا قرار دارد و بدون شک هر خواننده یا شنونده ای را به تفکر وادار میکند.
ژرالدین دخترم:
اینجا شب است? یک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهیان بی سلاح خفته اند.
نه برادر و نه خواهر تو و حتی مادرت، بزحمت توانستم بی اینکه این پرندگان خفته را بیدار کنم، خودم را به این اتاق کوچک نیمه روشن? به این اتاق انتظار پیش از مرگ برسانم. من از توخیلی دورم، خیلی دور...... اما چشمانم کور باد،اگر یک لحظه تصویر تو را از چشمان من دور کنند.
تصویر تو آنجا روی میز هست. تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست. اما تو کجایی؟ آنجا در پاریس افسونگر بر روی آن صحنه پر شکوه "شانزلیزه" میرقصی. این را میدانم و چنانست که گویی در این سکوت شبانگاهی ? آهنگ قدمهایت را میشنوم و در این ظلمات زمستانی? برق ستارگان چشمانت را میبینم.
شنیده ام نقش تو در نمایش پر نور و پر شکوه نقش آن شاهدخت ایرانی است که اسیر خان تاتار شده است. شاهزاده خانم باش و برقص. ستاره باش و بدرخش. اما اگر قهقهه تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی گلهایی که برایت فرستاده اند تو را فرصت هشیاری داد? در گوشه ای بنشین? نامهام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار. من پدر تو هستم? ژرالدین من چارلی چاپلین هستم. وقتی بچه بودی? شبهای دراز به بالینت نشستم و برایت قصهها گفتم. قصه زیبای خفته در جنگل ?قصه اژدهای بیدار در صحرا? خواب که به چشمان پیرم میآمد? طعنه اش میزدم و میگفتمش برو.
من در رویای دخترم خفته ام. رویا میدیدم ژرالدین? رویا.......
رویای فردای تو، رویای امروز تو، دختری میدیدم به روی صحنه? فرشته ای میدیدم به روی آسمان? که میرقصید و می شنیدم تماشاگران را که میگفتند: "دختره را میبینی؟ این دختر همان دلقک پیره "اسمش یادته؟ "چارلی". آره من چارلی هستم. من دلقک پیری بیش نیستم. امروز نوبت تو است. برقص من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم و تو در جامه حریر شاهزادگان میرقصی. این رقصها و بیشتر از آن صدای کف زدنهای تماشاگران? گاه تو را به آسمانها خواهد برد. برو. آنجا برو اما گاهی نیز بروی زمین بیا و زندگی مردمان را تماشا کن.
زندگی آن رقاصگان دوره گرد کوچههای تاریک را، که با شکم گرسنه میرقصند و با پاهایی که از بینوایی میلرزد. من یکی ازاینان بودم ژرالدین و در آن شبها در آن شبهای افسانه ای کودکیهای تو، که تو با لالایی قصههای من به خواب میرفتی? و من باز بیدار میماندم در چهره تو مینگریستم، ضربان قلبت را میشمردم، و از خود میپرسیدم: چارلی آیا این بچه گربه، هرگز تو را خواهد شناخت؟ پس..........
تو مرا نمیشناسی ژرالدین. در آن شبهای دور ?قصهها با تو گفتم? اما قصه خود را هرگز نگفتم. این داستانی شنیدنی است:
داستان آن دلقک گرسنه ای که در پستترین محلات لندن آواز میخواند و میرقصید و صدقه جمع میکرد.این داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام. من درد بی خانمانی را چشیده ام. و از اینها بیشتر? من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج میزند اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را میخشکاند، احساس کرده ام. بااینهمه من زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرند نباید حرفی زد. از تو حرف بزنیم، داستان من به کار تو نمیآید.
به دنبال تو نام من است: چاپلین. با همین نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آنچه آنان خندیدند خود گریستم.
ژرالدین در دنیایی که تو زندگی میکنی? تنها رقص و موسیقی نیست.
نیمه شب هنگامی که از سالن پر شکوه تأتر بیرون میایی، آن تحسین کنندگان ثروتمند را یکسره فراموش کن، اما حال آن راننده تاکسی را که ترا به منزل میرساند? بپرس? حال زنش را هم بپرس.... و اگر آبستن بود و پولی برای خریدن لباس بچه اش نداشت? چک بکش و پنهانی توی جیب شوهرش بگذار. به نماینده خودم در بانک پاریس دستور داده ام? فقط این نوع خرجهای تو را? بی چون و چرا قبول کند. اما برای خرجهای دیگرت باید صورتحساب بفرستی.
گاه به گاه? با اتوبوس? با مترو شهر را بگرد. مردم را نگاه کن? و دست کم روزی یکبار با خود بگو : "من هم یکی از آنان هستم." تو یکی از آنها هستی - دخترم، نه بیشتر، هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به آدم بدهد، اغلب دو پای او را نیز میشکند و وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه، خود را بر تر از تماشاگران رقص خویش بدانی، همان لحظه صحنه را ترک کن، و با اولین تاکسی خود را به حومه پاریس برسان. من آنجا را خوب میشناسم، از قرنها پیش آنجا، گهواره بهاری کولیان بوده است. در آنجا، رقاصههایی مثل خودت را خواهی دید. زیبا تر از تو، چالاک تر از تو و مغرور تر از تو. آنجا از نور کور کنندهی نورافکنهای تآتر "شانزلیزه" خبری نیست.
نور افکن رقاصگان کولی، تنها نور ماه است نگاه کن، خوب نگاه کن. آیا بهتر از تو نمیرقصند؟
اعتراف کن دخترم. همیشه کسی هست که بهتر از تو میرقصد.
همیشه کسی هست که بهتر از تو میزند و این را بدان که در خانواده چارلی، هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن، ناسزایی بدهد.
من خواهم مرد و تو خواهی زیست. امید من آن است که هرگز در فقر زندگی نکنی، همراه این نامه یک چک سفید برایت میفرستم. هر مبلغی که میخواهی بنویس و بگیر. اما همیشه وقتی دو فرانک خرج میکنی، با خود بگو : "دومین سکه مال من نیست. این مال یک فرد گمنام باشد که امشب یک فرانک نیاز دارد."
جستجویی لازم نیست. این نیازمندان گمنام را? اگر بخواهی همه جا خواهی یافت.
اگر از پول و سکه با تو حرف میزنم? برای آن است که ازنیروی فریب و افسون این بچههای شیطان خوب آگاهم? من زمانی دراز در سیرک زیسته ام? و همیشه و هر لحظه? بخاطر بند بازانی که از روی ریسمانی بس نازک راه میروند? نگران بوده ام? اما این حقیقت را با تو میگویم دخترم: مردمان بر روی زمین استوا? بیشتر از بند بازان بر روی ریسمان نا استوار سقوط میکنند. شاید که شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد.
آن شب? این الماس? ریسمان نا استوار تو خواهد بود? و سقوط تو حتمی است.
شاید روزی چهره زیبای شاهزاده ای تو را گول زند? آن روز تو بند بازی ناشی خواهی بود و بند بازان ناشی? همیشه سقوط میکنند.
دل به زر و زیور نبند? زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است و خوشبختانه? این الماس بر گردن همه میدرخشد.......
.......اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی، با او یکدل باش، به مادرت گفته ام در این باره برایت نامه ای بنویسد. او عشق را بهتر از من میشناسد. و او برای تعریف یکدلی، شایسته تر از من است. کار تو بس دشوار است، این را میدانم.
به روی صحنه، جز تکه ای حریر نازک، چیزی بدن ترا نمیپوشاند. به خاطر هنر میتوان لخت و عریان به روی صحنه رفت و پوشیده تر و باکره تر بازگشت. اما هیچ چیز و هیچکس دیگر در این جهان نیست که شایسته آن باشد که دختری ناخن پایش را به خاطر او عریان کند. برهنگی، بیماری عصر ماست، و من پیرمردم و شاید که حرفهای خنده دار میزنم.
اما به گمان من، تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست میداری.
بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد. مال دوران پوشیدگی. نترس، این ده سال ترا پیر تر نخواهد کرد.....
در حالی که دقیقاً 44 ماه از انتخاب دکتر احمدی نژاد به ریاست جمهوری می گذرد، حجم سنگین فعالیت های وی، رئیس جمهور ایران را به پرکارترین مقام عالی رتبه در جهان تبدیل کرده است. به گزارش یک سایت اینترنتی انجام بیش از 52 سفر استانی و بازدید حدود 500 شهر بزرگ و کوچک در کشور علاوه بر سفرهای مکرر به برخی مناطق نظیر قم، مشهد و عسلویه در مدت کمتر از چهار سال، بخشی از کارنامه سنگین فعالیت های دکتر احمدی نژاد را تشکیل می دهد. انجام فعالیت متوسط 16 ساعت در روز، استفاده از ایام تعطیل برای سفرهای کاری و ملاقات با مردم، حضور در مجامع عمومی و انجام بیش از 950 سخنرانی رسمی و سه هزار ملاقات کاری در طی مدت مذکور، از نظر کمی بیش از دو برابر فعالیت یک رئیس جمهور به طور عادی است. حضور مداوم در جلسات تخصصی نظیر کارگروه تحول اقتصادی، کارگروه حل مشکل مسکن، کارگروه تنظیم بودجه، از دیگر زمینه های مورد نظر دکتر احمدی نژاد بوده که طی سه سال گذشته انجام شده است.
مردی از جنس مردم
دکتر محمود احمدی نژاد تنها کاندیدای اصولگرایان بود که تا زمان ثبت نام، هیچ گاه به طور رسمی از حضور خود در انتخابات ریاست جمهوری سخن به میان نیاورد. همچنین علی رغم این که نام احمدی نژاد به عنوان یکی ازکاندیداهای مطرح جریان اصولگرا تحت بررسی شورای هماهنگی قرارداشت، او در برنامه های رسمی و آشکار این شورا حضور پیدا نمی کرد. احمدی نژاد حتی در سخنرانی های خود و برخی سفرهای استانی، باوجود تأکید بر ضرورت تحول در سیاست های اجرایی کشور و تشکیل دولت اسلامی، هیچ گاه از کاندیداتوری خود سخن به میان نمی آورد.
عمده ترین دلیل چنین رویکردی آن بود که احمدی نژاد به عنوان شهردار تهران نمی خواست اولاً فعالیت های شهرداری این کلان شهر، تحت الشعاع کاندیداتوری او قرار گرفته و احیاناً خللی در برنامه مدیریت شهری به وجود آید و ثانیاً، فعالیت های او در شهرداری به منزله تبلیغات انتخاباتی تلقی گردد.
به همین دلیل در حالی که بسیاری
کاندیداها، از ماه ها قبل رسماً ستادهای انتخاباتی خود را فعال کرده و مسئولان این ستادها مشخص شده بودند، ستاد انتخاباتی احمدی نژاد بعد از اعلام صلاحیت کاندیداها و همزمان با شروع رسمی فعالیت های تبلیغاتی کاندیداها تشکیل و مسئولان آن معرفی شدند. (1) البته پیش از تشکیل رسمی این ستاد، برخی ستادهای مردمی و دانشجویی برای دعوت و حمایت از احمدی نژاد تشکیل شده بود.
احمدی نژاد همچنین تا زمان ثبت نام از حمایت آشکار هیچ گروه و تشکل سیاسی رسمی و شناخته شده برخوردار نبود. وی زمان ثبت نام در گفت وگو با خبرنگاران تأکید کرد: «من یک معلم و استاد دانشگاه هستم و به هیچ حزب و گروهی تعهدی ندارم و ستادهای موجود که برای حمایت از من تشکیل شده هم، ستادهای مردمی خودجوش هستند.» (2)
با این تفاصیل، می توان گفت که احمدی نژاد در فعالیت های انتخاباتی خود، عملاً موردحمایت قابل توجهی از جانب گروه ها و احزاب رسمی و مؤثر واقع نبود. اما درعوض احمدی نژاد به واسطه محبوبیتی که در طول فعالیت در شهرداری تهران کسب کرده و آوازه کارهای مثبت او حتی در شهرهای دیگر کشور پیچیده بود؛ حمایت های قابل توجهی را درسطح اقشار اجتماعی خصوصاً طیف های مستضعف و مذهبی و انقلابی به خود جلب نمود.
فی الواقع پایه اصلی فعالیت های انتخاباتی احمدی نژاد، ستادهای خودجوشی بود که در تهران و شهرستان ها توسط علاقه مندان به او و نیز گروه ها و انجمن های غیررسمی مردمی و دانشجویی و نیز هیأت مذهبی تشکیل شده بودند. تشکیل این ستادهای خودجوش مردمی خصوصاً در دو هفته پایانی منتهی به انتخابات، شدت بیشتری گرفت. نوع تبلیغات انتخاباتی، هم در این ستادهای خودجوش و هم در ستادهای رسمی احمدی نژاد، عمدتاً ساده و کم خرج بود به گونه ای که برخی تراکت ها و پوسترهای منتشره در سطح شهر تهران درحمایت از احمدی نژاد، با چاپ سیاه و سفید و متن های دست نویس بود. طبعاً چنین شیوه کم خرجی، درمیان تبلیغات سنگین و حجیم و پرخرج برخی کاندیداها، مردمی تر جلوه می داد. این شیوه تبلیغات مردمی و کم هزینه، درکنار پخش فیلم تبلیغاتی احمدی نژاد که منزل و دفتر کار ساده و بی تجمل او را درکنار ویلای مجلل و دفتر کار پرتجمل شهردار سابق تهران به نمایش می گذاشت، به علاوه شعارها و دیدگاه های عدالتخواهانه و مردم گرایانه احمدی نژاد، موجب آن گردید تا درآخرین هفته انتخابات، موج محبوبیت او به سرعت اوج گیرد و اقبال مردمی به او، به گونه ای تعجب آور فزونی یابد.
این اقبال مردمی به احمدی نژاد به گونه ای بود که در جریان همایش های تبلیغاتی او درتهران و برخی شهرستان ها ازجمله اصفهان، گروه های زیادی از مردم حضور یافتند که به خوبی افزایش محبوبیت شهردار تهران را نشان می داد. استقبال مردمی از احمدی نژاد در اصفهان به حدی بود که براثر ازدحام جمعیت یک نفر کشته شد. (3)
همچنین همایش حامیان احمدی نژاد در ورزشگاه شیرودی که در روز ولادت حضرت زینب(س) برگزارشد، با استقبال زیادی مواجه گردید و خصوصاً حضور چندتن از مداحان مشهور تهران در این مراسم و اعلام حمایت آنها از احمدی نژاد، موجی از اقبال را به ویژه در میان جوانان مذهبی برای شهردار تهران به ارمغان آورد.
البته اقبال مذهبیون به احمدی نژاد صرفاً به دلیل برگزاری چنین همایش ها و حمایت هایی نبود. ادبیات احمدی نژاد درمواضع و سخنرانی هایش، کاملاً صبغه دینی و مذهبی داشت به گونه ای که او تنها کاندیدایی بود که در سخنرانی ها چفیه برگردن می انداخت و شروع کلامش با دعای فرج امام زمان(عج) همراه بود.
به کارگیری این ادبیات مذهبی موجب می شد تا بخش اعظم بدنه جریان اصولگرا به تدریج به سمت احمدی نژاد گرایش پیداکند. بسیاری از طلاب جوان حوزه های علمیه نیز به صورت خودجوش به نفع احمدی نژاد وارد میدان شدند. در 18 خردادماه، بیانیه ای به امضای بیش از 20 تن از مدرسین وفضلای جوان حوزه علمیه قم در حمایت از احمدی نژاد منتشر شد که به نوبه خود تأثیرگذار بود.علی ایحال، نوع تبلیغات، شعارها، ادبیات و دیدگاه های احمدی نژاد موجب گردید تا اقبال مردمی به او خصوصاً پس از شروع تبلیغات رسمی انتخابات و بالاخص درهفته منتهی به انتخابات به شدت فزونی گیرد، به گونه ای که برخی رسانه ها و مطبوعات از شکل گیری «سونامی احمدی نژاد» در روزهای پایانی نزدیک به 27 خرداد خبردادند. درحالی که درنظرسنجی های قبلی احمدی نژاد رتبه پائین تری نسبت به دیگران داشت. در نظرسنجی های نزدیک به انتخابات منحنی رشد آرای او شیب تندی گرفت که البته در برخی شهرها نظیر تهران، اصفهان، قم، قزوین و... نمود بیشتری داشت.
اما مهم ترین شعارها، دیدگاه ها و برنامه های احمدی نژاد درحوزه های مختلف چه بود؟
اصلی ترین شعارهای انتخاباتی احمدی نژاد عبارت بودند از: «پیش به سوی تشکیل دولت اسلامی» و «می شود و می توانیم». جهت گیری عمده مواضع احمدی نژاد نیز حول محورهایی چون: عدالت، خودباوری، دین مداری، تحول گرایی، مبارزه با فساد، تمرکززدایی، مبارزه با رفاه طلبی و تجمل گرایی مدیران، توجه به اقشار محروم و منصف و حاشیه نشینان و... بود.
آنچه درپی می آید، بخش هایی از مهم ترین محورهای مواضع احمدی نژاد در ایام تبلیغات انتخاباتی است.
دولت اسلامی:
- گام سوم ملت ایران در مسیر تحقق جامعه نمونه، تشکیل دولت اسلامی است و با آگاهی و همت ملت، شاهد تشکیل دولت نمونه اسلامی خواهیم بود.
- ملت ایران وظیفه دارد که جامعه ای پیشرفته، مقتدر و نمونه اسلامی ارائه کند تا این جامعه، الگو، مقدمه و سکوی حرکت جهانی اسلام شود. برای تحقق چنین جامعه ای، نیازمند برپایی دولتی اسلامی هستیم. یعنی دولتی که همه راهکارها و روش های اداره جامعه را از متن اسلام و از درون احکام نورانی آن استخراج کند.
- دولت اسلامی خود را مسئول رفاه، آزادی و امنیت ملت و تحقق عدالت می داند. عدالت در دولت اسلامی به این معناست که همه فرصت های کشور به طور عادلانه در اختیار همه ملت قرار می گیرد. در جامعه اسلامی ما طبقه برتری به عنوان طبقه مدیران نداریم که خود را منت گذار مردم بدانند.
- دولت اسلامی به معنای آن است که حلال و حرام در متن برنامه ریزی های کشور، رعایت شود و رانت خواری که نمادی از حرام خواری است به زرنگ بازی تعبیر و تفسیر نشود وصداقت و پاکی در جای جای دستگاه اداری و اجرایی کشور، جاری و قابل رؤیت باشد.
- در دولت اسلامی مدیران باید به دنبال تأمین بیشترین رفاه برای مردم و کمترین برخورداری برای خود باشند و این گونه نباشد که یک مدیر، به محض دریافت حکم انتصاب خویش در جست وجوی خانه های میلیاردی در شمال شهر باشد.
- تشکیل دولت اسلامی، همه شئونات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فردی جامعه را تحت تأثیر قرارخواهدداد و جلب رضایت مردم به یک هدف اساسی برای مدیران جامعه تبدیل خواهدشد.
- جهت گیری اصلی دولت اسلامی به سمت عدالت است. ساختن کشور بدون عدالت محال است و اگر عدالت اجرا نشود، استقلال، آزادی و اقتدارملی ما در خطر خواهدبود.
رشد سیاسی:
- رشد سیاسی در جامعه اسلامی، نزدیکی دل ها به هم و افزایش همبستگی و وحدت ملی است. پس در چارچوب این توسعه سیاسی، خبری از دغل کاری و دروغ پردازی نخواهدبود.
- در توسعه سیاسی به مفهوم رایج امروز دنیا، معیار رشد، چیزهایی مثل تعدد احزاب و نشریات و روزنامه ها و یا رقابت سنگین برای کسب قدرت است اما در دولت اسلامی معیارها تفاوت دارد و اگر دیدیم که قدرت درک و تشخیص مسائل سیاسی بالا رفت، می توان گفت که رشد سیاسی یافته ایم.
- وانمودکردن باندبازی و گروه بازی به عنوان نماد توسعه سیاسی، حاصل دور شدن دولتمردان و صاحب منصبان از اسلام به عنوان یک دین کامل و تأمین کننده سعادت بشر است.
- نتیجه برنامه ها و شعارهای توسعه باید به تعمیق و گسترش مهربانی، دست همدیگر را گرفتن، راستی، صداقت وصفا، آرامش، آسایش و عبودیت بینجامد، درغیر این صورت، افزایش تیراژ روزنامه و رشد فلان شاخص اقتصادی به تنهایی نشانگر توسعه نخواهدبود.
- برخی معتقدند، علت اصلی انقلاب اسلامی، دموکراسی بود اما دموکراسی در مقابل آن چیزی که ما به خاطر آن انقلاب کردیم، چیزی نیست. ما برای ایجاد یک حکومت اسلامی جهانی و حاکمیت ارزش های دینی انقلاب کردیم.
- جامع ترین، پیشرفته ترین و مردمی ترین نظام در میان نظام های سیاسی، نظام امامت است. نظام ولایت فقیه هم حلقه اتصال ما به این نظام است. ساده زیست ترین، پاک ترین، عادل ترین و خوش فکرترین رهبر روی زمین هم رهبری عزیز ماست.
- توسعه سیاسی باید امیدآفرین باشد و تمام مراکز و احزاب و گروه ها برای رسیدن به آرمان های انقلاب و ترقی شان و تربیت مدیران کارا، شجاع و خودباور حرکت کنند و تقویت کادر مدیریت کشور با توسعه سیاسی نوین و بومی امکانپذیر است.
ـ اگر تحزب الگوگیری شده از خارج، کارکرد مناسبی داشت می بایست در طول دو دهه گذشته به مرحله ارائه را ه حل برای مشکلات جامعه و تربیت مدیر می رسید که این چنین نشد فقط برخی از احزاب محدود بودند که به قصد خدمت در عرصه فعالیت ظاهر شد.
ـ توسعه سیاسی غربی یعنی این که در جامعه تعداد احزاب زیاد شود، رقابت ها برای کسب قدرت سنگین شود و درگیری های سیاسی اوج بگیرد در حالی که اولویت ها و مطالبات مردم چیز دیگری است، اما از نگاه اسلامی، رشد و توسعه سیاسی یعنی مردم به لحاظ فهم سیاسی و قدرت تحلیل، رشد یابند. دل ها به هم نزدیک شوند و وحدت و همبستگی ملی، حساسیت به همه تحولات کشور و قدرت دشمن شناسی بالا رود.
ـ اگر احزاب براساس باورهای اجتماعی بومی شکل گیرد به خدمت رسانی روی می آورند و وقتی دیدن رقبای شایسته تر از خودشان در این عرصه هستند شرایط را برای خدمت رسانی در اختیار آنان قرار می دهند.
عدالت محوری :
ـ در نظام جمهوری اسلامی، محور و میزان همه امور عدالت است. بنابراین، بازنگری در رفتارها و عملکردهای 16 سال گذشته، اقدام عادلانه ای است که سبب پیدایش نقاط ضعف و قوت و برداشتن مقتدرانه گام های اساسی در جهت تشکیل دولت اسلامی و عدالت محور خواهد شد.
ـ اجرای عدالت امکانپذیر اما در عین حال یکی از سخت ترین مراحل اجرای احکام اسلامی است. ملت ایران تشنه اجرای عدالت است زیرا در سایه آن امید، نشاط، صمیمیت، محبت، مقاومت و شکوفایی استعدادها در جای جای زندگی مردم تجلی پیدا خواهد کرد و بدون تردید ریشه های ظلم، فساد، تبعیض و ارتشا نیز در این سرزمین مقدس خشک خواهد شد.
ـ جاری بودن عدالت در تصمیمات و اقدامات دولت موجب افزایش اطمینان و اعتماد عمومی به نظام و تحکیم پیوندهای عاطفی مردم با مسئولان کشور می شود و پیشرفت اسلام نیز منوط به حاکمیت عدالت و تقوا، قطع دست منفعت طلبان از بیت المال مسلمین و جلوگیری از توزیع امتیازات و فرصت ها میان افراد و گروه های رابطه باز و فرصت طلب است.
- دولت های قبلی به دنبال توسعه اقتصادی و سیاسی بودند اما در مدل توسعه کپی برداری شده از آن سوی مرزها، عدالت جایگاهی ندارد درحالی که اگر توسعه اقتصادی بر مبنای اسلام باشد، محور عدالت خواهد بود و حاصل آن بر سرسفره های مردم دیده خواهد شد.
ـ آزادی بدون عدالت معنی ندارد و این دو، مقدم و پایه های استحکام یکدیگرند و در دولت آینده، پایه های آزادی که همان عدالت است، تقویت خواهد شد.
ـ وقتی می گوییم این برنامه های اقتصادی که پیاده می شود موجب اختلاف طبقاتی است، می گویند اشکالی ندارد، بگذارید ما کشور را بسازیم، بعد عدالت را پیاده می کنیم. انگار عدالت، برچسب است که به کالایی چسبانده شود و بگویند عدالت محقق شد. وقتی قله های ثروت شکل گرفت، چطور می توان عدالت را پیاده کرد. مگر می گذارند شما عدالت را پیاده کنید؟ عدالت روح حاکم بر تصمیمات است و بدون آن، امکان پیشرفتی واقعی وجود ندارد، حتی امنیت ملی، آرامش، استقلال و آزادی به عدالت پیوند می خورد.
مقابله با فساد و تبعیض و تجمل گرایی:
ـ اگر عدالت از بین برود، قله های ثروت نامشروع در کشور شکل می گیرد و عرصه های سیاست وفرهنگ و رسانه به خدمت این قله ها درمی آیند و به این ترتیب، فرصت استفاده از آزادی، از دیگران سلب خواهد شد.
ـ افرادی هستند که به خاطر ارتباطات خود در سیستم اداری کشور از امتیازات ویژه ای برخوردارند و در این میان بعضی ها اصلاً به وجود تبعیض اعتقاد ندارند، قطعاً باید این گونه گریزگاه ها را بست تا عدالت برقرار شود.
ـ این که یک کارمند عالی رتبه 20 برابر یک کارمند معمولی حقوق می گیرد حاکی از افزایش شدید فاصله طبقاتی است و با این روند نمی توان به چشم انداز مطلوب 20 ساله رسید.
ـ تورم مهار گسیخته اقتصادی، فشار سنگینی را بر مردم وارد می کند و این در حالی است که به نظر می رسد دولت از آثار این تورم مصونیت دارد و همه آسیب ها متوجه مردم است، زیرا شرکت ها و سازمان های دولتی گران ترین ساختمان های شمال تهران را خریداری می کنند و خاصه خرجی از کیسه بیت المال نیز به یک رویه عادی در نظام اداری و اجرایی تبدیل شده است.
ـ بعضی ها کاخ نشینی و اسراف در هزینه از بیت المال را به خاطر حفظ آبروی نظام عنوان می کنند. در حالی که آبروی نظام در اجرای عدالت، رفع فقر و تبعیض، جلب رضایت مردم، ترویج فرهنگ اسلام و رفتار صادقانه و صمیمانه مسئولان با مردم است. خاصه خرجی ها و صرف هزینه های چندصدمیلیون تومانی از کیسه بیت المال برای دکوراسیون اتاق ها، موجب اقتدار و تدبیر و توانمندی برای مسئولان نخواهد شد و کسانی که ضعف و ناتوانی خود را در پشت دکورها و ساختمان های گران قیمت پنهان می کنند، به بیراهه کشیده شده اند.
ـ اگر دولت پول ندارد، سازمان ها و شرکت های دولتی، هزینه برج های ده ها میلیارد تومانی را از کجا تأمین می کنند و چرا سالانه ده ها میلیون دلار از بودجه عمومی برای سفرهای خارجی هزینه می شود. ما منابع به اندازه کافی در اختیار داریم اما از آنها به طور مناسبی استفاده نمی شود.
ـ مدیر اسلامی، حداکثر رفاه را برای خود نمی خواهد و چنین مدیری امکان ندارد از وجود عده ای گرسنه و فقیر در حوزه مسئولیتش آگاه باشد و راحت سر به بالین نهد یا به مسافرت های پی در پی تفریحی برود.
ـ بروز تجمل گرایی، جدایی از مردم، اشرافی گری، خودخواهی ها و قدرت طلبی ها، حاصل تضعیف رویکرد تحول گرا در عرصه مدیریتی کشور است.
ـ چرا باید مناسبات یک مدیر با مردم در نتیجه صدور یک حکم انتصاب دستخوش تغییر و تحول به زیان مردم شود؟
ـ در شرایطی که بسیاری از جوانان این کشور برای دست وپا کردن یک شغل و بروز دادن خلاقیت های خود و داشتن یک زندگی شرافتمندانه به دنبال منابع ناچیزی هستند، چگونه می توان پذیرفت که یک مدیر 150 میلیون تومان از منابع عمومی را خرج تغییر دکوراسیون اتاق کارش کند؟ بدون تردید این رویه، بیانگر پیدایش فاصله ای قابل تأمل میان مدیریت کشور با نگاه تحول گرا و انقلابی است.
ـ تجمل گرایی، جدایی از مردم، اشرافی گری، خودخواهی ها و قدرت طلبی ها در نقطه مقابل نگاه تحول گرا و انقلابی قرار دارد و نگاه تحول گرا را در بین ملت تضعیف می کند.
ـ مدیر انقلابی قدرت خود را از میز گران قیمت، داشتن چند تا منشی و دکوراسیون اتاق ها به دست نمی آورد.
ـ آیا اقتدار و عزت امیرالمؤمنین (ع) و رهبر عزیز انقلاب به لباس های فاخر یا زندگی در کاخ است؟
- باید پاک و پاکیزه و مرتب و نظیف بود که از وظایف اسلامی است اما ساده زیستی و ساده پوشی یکی از ویژگی های انقلاب اسلامی است.
تمرکززدایی:
ـ صدها میلیاردتومان از پول بیت المال صرف خرید ساختمان های مجلل دستگاه ها در تهران شده است که بسیاری از این ساختمان ها غیرضروری است و با فروش آنها و خرید ساختمان های ارزان تر در شهرستان ها، هم بازدهی امور بیشتر می شود و هم منابع مالی برای رفع مشکلات جوانان و مردم فراهم می آید. بسیاری از این ساختمان ها متعلق به دستگاه هایی است که مرکز انجام مأموریت آنها در شهرستان ها می باشد.
ـ چرخش بیش از 60 درصد از فعالیت های اقتصادی کشور درشهر تهران با دارا بودن 11 درصد جمعیت کل کشور، از نشانه های روشن بی عدالتی است. عامل این چرخش اقتصادی نه همه مردم تهران بلکه یک بخش خاص و محدود است و این تحول اقتصادی نیز پیا م آور اشتغال و تولید نیست.
ـ اگر عدالت را محور قرار دهیم سمت و سوی برنامه ریزی های اقتصادی ما عوض خواهد شد و آنگاه پس از آن که فرصت های مساوی در اختیار تمام ملت قرار گرفت، بسیاری از مشکلات ما حل خواهد شد. این که 60 درصد چرخش مالی کشور صرفاً در تهران وجود دارد بزرگ ترین ناعدالتی است. هر کس که می خواهد بحث اقتصادی کند باید این معضل را حل نماید.
ـ ده ها هزار میلیارد تومان بودجه کشور الان در ساختمان ها و دکورها بلوکه شده است. فقط به این دلیل که مدیران دوست دارند در تهران زندگی کنند. می خواهید در تهران باشید اشکالی ندارد، ولی حق ندارید مسئول باشید. مسئولیت کارها را باید به کسانی سپرد که بخواهند در محرومیت ها با مردم بوشهر و زاهدان و سنندج همراهی کنند.
مقابله با ساختار ناسالم اقتصادی:
ـ بانک های خصوصی به شکل فعلی آن نه تنها نقش مثبت و سازنده ای را در اقتصاد کشور بازی نمی کنند بلکه آثار تخریبی آنها در چرخه اقتصادی کشور بسیار زیاد است زیرا چگونه ممکن است یک بانک با سرمایه پانزده میلیاردتومانی تشکیل شود و در نتیجه فعالیت مثبت اقتصادی بتواند در کمتر از چهار سال به یک سرمایه دویست میلیاردتومانی دست پیدا کند.
ـ سود بانکی در بخش کشاورزی 13/5 درصد است و طبق گزارش رسمی بانک مرکزی ارزش افزوده بخش کشاورزی سالانه 10 درصد است. به این ترتیب، چطور می توان انتظار داشت که فعالیت تولیدی در بخش کشاورزی سودآور باشد. برای کشاورز حتماً باصرفه تر آن است که دارایی اش را در بخش کشاورزی بفروشد و آن را نزد بانک سپرده گذاری کند و به جای 10 درصد ارزش در طول یک سال 13/5 درصد از بانک سود بگیرد. خوب معلوم است که کشاورزی در حال آسیب دیدن است و بنیه های کشاورزی شکل نخواهد گرفت وکشاورزان سامان پیدا نخواهند کرد.
ـ یکی دیگر از علت های فساد و فقر و تبعیض سودبانکی است. سود بالای بانکی عامل اختلاف طبقاتی و تمرکز فرصت ها در اختیار عده ای خاص است. سود 24 درصد در نظام بانکی به هیچ وجه گسترش تولید پایه، توسعه کشور و ایجاد اشتغال را به دنبال نمی آورد. از این پول تنها عده ای خاص و برخوردار از پشتوانه های مالی و سیاسی، می توانند استفاده کنند و این افراد حتماً به دنبال کار تولیدی واصیل نمی روند و به سمت خرید و فروش و سوداگری کشیده می شوند تا بتوانند این سود را به بانک برگردانند.
ـ مردم به وام های بانکی با سودهای 24 درصد دسترسی ندارند زیرا قادر به بازپرداخت بهره های سنگین بانکی نیستند. از وام های کلان بانکی، تنها عده ای خاص برخوردار می شوند و آنها نیز هیچ گاه وام های دریافتی را به دلیل سودآور نبودن وارد چرخه تولید کشور نمی کنند، بلکه وارد بورس بازی، دلالی و سوداگری می شوند تا با کسب سودهای کلان بتوانند بهره های بانکی را بپردازند و خود نیز از عایدات آن بهره مند شوند و حاصل این روند، چیزی جز تورم فزاینده و افزایش فاصله طبقاتی نیست.
ـ نظام بانکی کشور استدلال می کند که کاهش نرخ سود باعث می شود مردم سپرده های خود را از بانک ها خارج کنند. این درحالی است که بیش از 80 درصد سپرده های بانکی، متعلق به سه درصد مردم است.
ـ طی سال های اخیر، بانک های خصوصی راه اندازی و وارد یک چرخه ناسالم از فعالیت های به اصطلاح اقتصادی شده اند. کدام کار تولیدی را می توان سراغ گرفت که یک بانک خصوصی با 15 میلیاردتومان سرمایه وارد آن شده و در طول چهار سال سرمایه خود را به 200 میلیاردتومان افزایش داده باشد؟
جهت گیری ها درباره مسائل کلان کشور:
ـ برنامه های اقتصادی دولت من در چارچوب چشم انداز 20 ساله و برنامه چهارم توسعه خواهد بود، اما رویکرد این برنامه ها، عدالت خواهد بود.
ـ من معتقد به توسعه همه جانبه هستم، اما توسعه باید بر محور عدالت باشد.
ـ من معتقد به دولت کم هزینه، پرفایده و مردم گرا هستم.
ـ فوریت و اولویت اول دولت من، رفع مشکلات جوانان و ایجاد فرصت برای بالندگی همه جوانان ایرانی است. فرصت های علمی، هنری، فرهنگی و ورزشی باید در اختیار همه جوانان ایرانی قرار بگیرد تا بتوان با داشتن جامعه ای پرنشاط، به آینده امیدوار بود.
ـ در توسعه سیاسی مورد نظر دولت من، احزاب کارکرد واقعی خود را پیدا خواهند کرد و نگاه ما به توسعه سیاسی، نگاهی نو، مترقی و بومی است نه وارداتی.
ـ ما خودمان را درگیر جنجال های سیاسی خانمانسوز نمی کنیم. ما در یک فضای دوستانه و سازنده به دنبال افزایش کمی و کیفی آزادی ها خواهیم بود و نحوه استفاده از آزادی را تمرین می کنیم. ما معتقدیم آزادی روح انقلاب است و بدون آن امکان رشد و پیشرفت وجود ندارد.
ـ ما باید در عرصه جهانی حضور قدرتمندانه داشته باشیم و اگر می خواهیم وارد چرخه تعهدآور شویم باید از موضع اقتدار باشد در غیر این صورت به ضرر ملت ایران خواهد بود.
ـ پیوستن به WTO اگر با اقتدار اقتصادی صورت نگیرد موجب متلاشی شدن اقتصاد ما خواهد شد. چرا که اگر درها باز شد، اقتصاد ما باید به جهان سرازیر شود نه این که کالاهای خارجی چون سیل به بازار ایران راه پیدا کند.
ـ ایران گلستانی بزرگ است که هر گوشه و کنار آن گل های زیبایی دارد همه زبان ها، آداب و رسوم، سنت های بومی و محلی و توانمندی هایی که در گوشه گوشه ایران است برای ما محترم است. فرهنگ اسلامی همانند یک رشته قوی همه فرهنگ ها و آداب و رسوم بومی و محلی را به هم مرتبط کرده و آنها را به هم گره زده است.
ـ ما معتقدیم جوانان مورد تهاجم فرهنگی قرار گرفته را باید نجات داد و آنها را پشتیبانی و حمایت کرد. نه این که به جوانان گیر بدهیم و آنها را محدود کنیم. ما خودمان را در کنار جوانان و با جوانان می دانیم و در این راه معتقدیم تأمین نیازهای جوانان، بازیابی هویت ملی و اسلامی آنها و اجرای عدالت می تواند جوانان ما را در مقابل تهاجم فرهنگی بیمه کند.
ـ اگر کشوری اقتدار ملی نداشته و یا از مدیرانی خودباور و شجاع استفاده نکند، در عرصه سیاست خارجی حرفی برای گفتن نخواهد داشت. امروز بزرگ ترین نوع مبارزه با آمریکا ساختن و آبادکردن ایران است.
ـ من با این که می گویند فناوری هسته ای برای کشور بحران آفریده، مخالف هستم. چه بحرانی وجود دارد؟ فناوری صلح آمیز هسته ای حق کشور ماست و کسی هم نمی تواند آن را از ما بگیرد. ما در این مورد تا اینجا آمده ایم و برای ادامه راه به یک یاحسین (ع) دیگر نیاز داریم.
ـ «عدالت»، «خدمتگزاری» و «آبادگری» اصلی ترین جهت گیری های دولت من هستند. در خدمتگزاری هم نباید هیچ اولویت و ترجیحی قائل شد مگر برای مستضعفان که ضرورت رسیدگی به آنها بر کسی پوشیده نیست.
پی نوشت ها :
1- خبرگزاری فارس 1384/3/3
2- همان 1384/2/23
3- خبرگزاری مهر
گزارشی کوتاه از زندگینامه شهید مغنیه
عماد مغنیه مردی بود که میدانست، نمی تواند علنی وارد جامعه بشود، مگر بعد از شهادتش. او همچنین میدانست که جزئیات عملکرد خود را باید برای همیشه در سینه خود نگاه دارد. وی کسی بود که میگفت باید از خیانت ترسید ولی از مرگ یا جنگ رو در رو نباید ترسید.
دوران رشد
جنگ داخلی شروع شده بود. در آن زمان عماد مغنیه، 14 ساله شده بود. وی در آن موقع در محله شیاح در حومه بیروت زندگی میکرد. در آن زمان محله شیاح، شیعیانی که از محلههای نبعه و کرنتینا اخراج شده بودند را مورد استقبال قرار داده بود. وی مسائل دینی را از مادرش فرا گرفته بود و خیلی زود این مفاهیم در روح وی نفوذ کرد و برخلاف هم سن و سالهای خود، وی با همرزمانی حشر و نشر داشت که خیلی بزرگتر از وی بودند.
وی در آن موقع برخلاف جو موجود، از اندیشههای چپی تاثیر نپذیرفت. در آن موقع، تنها راه برای مبارزه با رژیم اشغالگر و ظالم اسرائیل، ملحق شدن به مقاومت فلسطینی بود که در مناطق مرزی جنوب لبنان علیه اسرائیل عملیات انجام میداد. این وضعیت ادامه یافت تا زمانی که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی پیروز شد.
در سال 1978 اسرائیل اولین هجوم زمینی خود را به لبنان آغاز کرد و عماد مغنیه در سایه گروههای مقاومت فلسطینی که در کنار مرزها متمرکز شده بودند، به مبارزه با رژیم اشغالگر پرداخت. ورود وی به میان گروههای فلسطینی بدون هیچ اهداف سیاسی رایج در آن دوره بود و تنها هدفی که دنبال میکرد، مبارزه با اشغالگران بود. به عبارتی دیگر آرمان فلسطین تنها موضوعی بود که پیوستن عماد مغنیه به گروههای مقاومت را توجیه میکرد.
حمله اسرائیل به جنوب لبنان باعث شد بسیاری از پردههای شک و شبهه دریده شود و بسیاری از گروهها علیه اسرائیل جبههبندی کنند که بسیاری از این درگیریها به صورت خودجوش و مستقل صورت گرفت و تنها بخشی از آن در سایه احزاب و گروههای مدعی مشهور فلسطینی و چپی بود. خیلی از این عملیاتها توسط جوانان مسلمان شیعی صورت میگرفت که در پوشش جنبش فتح علیه اسرائیل ولی بدون هماهنگی با مافوق صورت میگرفت.
در این راستا بود که عماد مغنیه به همراه تعدادی از جوان مذهبی، در منطقه خلده قبل از شهر بیروت با نیروهای اسرائیل درگیر شدند. حاج عماد جراحتهای مختصری را در این درگیریها برداشت ولی همین درگیریهای جدی، در بسیار با برکتی را به روی وی باز کرد که تا آخرین روز حیاتش به روی وی باز بود.
در آن روزها حزبالله از لحاظ تشکیلاتی به شکل حزب منظمی در نیامده بود؛ ولی عملیاتهای افراد آن، بدون اینکه آن را اعلام کنند، شروع شده بود. بخصوص در سایه آموزشهایی که سپاه پاسداران ایران در بعلبک آغاز کرده بود و پایههای فعالیتهای تشکیلاتی و منظم را آغاز کرده بودند. باید گفت که ویژگیهای امنیتی و نظامی حاج عماد مغنیه از همان زمان، توجه همگان را جلب کرده بود. در زمانی که اسرائیل بیشتر مناطق جنوب لبنان را اشغال کرده بود، وی به انجام عملیاتهای تعیینکننده توجه داشت که کتاب عملیاتهای مقاومت اسلامی را آغاز میکرد.
در این راستا اولین عملیات، عملیات شهید احمد قصیر بود که آغازگر عملیاتهای شهادتطلبانه بود. وی از جوانان مؤمن و با اعتقادی بود که حاج عماد برنامهریزی و تهیه مقدمات و لوازم عملیات شهادتطلبانه وی را برعهده گرفته بود. این عملیات شهادتطلبانه در سال 1985 رخ داد و مرکز فرماندهی نیروهای اسرائیلی در جنوب را هدف قرار داد و بیشترین تعداد تلفات از بین سرباز اسرائیلی را تا آن لحظه در یک عملیات از دشمن گرفت.
در آن روز عماد مغنیه عملیاتهایی از نوع دیگر را دنبال میکرد. عملیاتهایی که برنامهریزی دقیق و هوشمندانه داشت. وی گروههای خبره و زبدهای را تشکیل میداد که بدون اعلان از هویت خود اقدام به عملیات میکردند و از آنجا که ناشناخته عمل میکرد، دشمن فکر میکرد که گروههای فلسطینی مسئول این عملیاتها هستند و در نتیجه برای مدتها این نیروهای داخلی از تعقیب اسرائیلیها راحت بودند. در میان این افراد، فعالانی از گروههای حزب دعوه شاخه لبنان، جنبش امل و گروههای نزدیک به مدرسه فکری شهید مطهری شرکت داشتند که توسط سپاه پاسداران آموزش دیده میشدند. در آن روزها سید حسن نصرالله در دره بقاع برای هماهنگی بین نیروهای مقاومت فعالیت میکرد و در همانجا بود که با حاج عماد نیز آشنا شد.
همه کسانی که از نزدیک با حاج عماد مغنیه آشنایی داشتند، اراده، تصمیمگیری و مدیریت وی را ستودند. شنیدن آراء مختلف، بررسی دیدگاههای مخالف و یا که راهحلهای که میتواند از دیدگاههای دیگران استنتاج شود از ویژگیهای حاج عماد بود. وی دقت، احتیاط و اعتماد متوازن نسبت به کسانی داشت که قرار بود به آنها مسئولیتی واگذار کند.
در سالهای 1982 اسرائیل عقبنشینی خود را از مناطق گستردهای که در لبنان اشغال کرده بود، آغاز کرد و در سال 1985 این منطقه اشغالی به یک کمربند امنیتی محدود شد. حاج عماد با مدیریت دهها جوانی که همراه وی بودند، توانست عملیات نظامی را علیه پایگاههای اسرائیلی که در اطراف این کمربند امنیتی ایجاد شده بودند، تاسیس نماید. در این راستا وی بین مناطق اشغال شده و حومه بیروت و بقاع برای انجام انواع هماهنگیها رفت و آمد میکرد و در این زمان برنامهریزی و تهیه مقدمات مطلوب برای خیلی از این عملیاتها را خود شخصا بر عهده گرفته بود. وی توانست عنصر امنیتی و غافلگیری را بر جنبه نظامی عملیاتها چیره نماید، اما بعد از مدتی رفت و آمد بخاطر ملاحظات امنیتی دشوار شد و دامنه عملیاتها از گسترش بیشتری برخوردار شد.
وی در آن زمان نیروهای چند ملیتی را نیز از دایره حملات خود خارج نساخت. نیروهایی که به بمباران بیروت و منطقه جبل لبنان پرداختند و برای حمایت از نیروهای اسرائیلی، نیروهای خود را در لبنان نیز پیاده کرده بودند. در این راستا حاج عماد توانست تجربیات و امکاناتی که از گروههای مقاومت فلسطینی در جنوب لبنان برجای مانده بود را علیه دشمنان بکار بگیرد. وی استراتژی نظامی داشت که قائل به انجام حملات ویژه و غیر منتظره علیه دشمن بود و این دکترین را به نحو خاصی علیه اسرائیل اجرا میکرد که به آنها نشان دهد که نیرویی وجود دارد که میتواند ضربات دردناکی به آنها وارد نماید و در عین حال این نیرو از تداوم زیادی برخوردار است، به طوری که بتواند جنگ فرسایشی طولانی مدتی با دشمن داشته باشد.
در سال 1983 حاج عماد و دوستانش توانستند یک سرباز اسرائیلی را در منطقه سعدیات به اسارت بگیرند که این اولین عملیات اسارتگیری بود، ولی به دنبال درگیر شدن این سرباز با یکی از افراد مقاومت به وی تیراندازی شد و در نتیجه این سرباز اسرائیلی کشته میشود.
عماد بیست و چند ساله خیلی زود در زمینههای امنیتی و نظامی رشد کرد و روز به روز در این زمینهها شاخص شد و هر چه نام وی در رسانهها بیشتر مطرح میشد، وی بیشتر از رسانهها دور میشد، تا آنجا که به یک شبح تبدیل شد. بعدها با توجه به ضرورت استفاده از تجارب وی، دوباره به صحنه جامعه بازگشت ولی این بار با نام حاج رضوان بود.
در بهار 1999، ایهود باراک بیان داشت که دولت اسرائیل تصمیم دارد طی یک سال نیروهای خود را از لبنان بیرون بکشد. اسرائیل با حمایت بینالمللی تلاش کرد این عقبنشینی را یک پیروزی جلوه بدهد. شواهد و قرائن نیز نشان میداد که اسرائیل تصمیم دارد این کار را عملی کند، ولی آنها به دنبال این بودند که مزدوران لحد را جایگزین خود کرده و مسئولیت این منطقه را به آنها واگذار کرده و بدین وسیله واقعیت جدیدی را بر مقاومت تحمیل کنند. آنها برنامههایی در سر داشتند و مقاومت نیز برای شرایط مختلف برنامهریزی میکرد.
در آن زمان حاج عماد بعنوان فرمانده بخش نظامی حزب انتخاب شده بود. وی در کنار مسئولیتهای نظامی قبل از گسترده شدن حزبالله و سپس مسئولیتهای امنیتی مختلف بعد از بزرگ شدن حزبالله، این مسئولیت را نیز برعهده گرفت و میبایستی خیلی زود برنامههایی برای مقابله با اقدامات آینده اسرائیل اتخاذ میشد. وی خوب میدانست که عقبنشینی ارتش اسرائیل، به معنای استراحت و وقت سستی و خمودی نیست؛ بلکه باید مقاومت طی این مدت برای تعقیب آخرین سرباز اسرائیلی تا مرز برنامهریزی میکرد و نباید اجازه میداد مزدوران لحد یک روز هم این سرزمینها را در کنترل خود داشته و بتوانند جایگاه خود را تثبیت کنند.
مقاومت، بعد از بررسیهای مختلف تصمیم گرفت اگر عقبنشینی تا ماه میصورت بگیرد، یک حمله سرتاسری را طی چند ماه تدارک دیده و در ماه ژوئن با حمله به همه پایگاههای آنطوان لحد، این نیروها نیز کنترل منطقه را از دست بدهند و اقدام به فرار نمایند. دیدگاههای مختلفی در مورد عملکرد نیروهای انطوان لحد مطرح شد. در آن زمان سید حسن نصرالله، پیامی از طریق وی به فرماندهان ارسال داشت که تحت هر شرایطی از تعدی به مزدوران غیر مسلح و خانوادههای آنها باید خودداری نمود. این پیام در چند روستای مسیحینشین حاشیه مرز از حساسیت بسیار بیشتری برخوردار بود.
اما با آغاز عقبنشینی نیروهای اشغالگر اسرائیلی در 20 می 2000، مشخص شد خدا برنامه راحتتری برای این پیروزی چیده است. اطلاعات واصله نشان داد که نیروهای اسرائیلی از منطقه قنطره و طیبه عقبنشینی کردهاند و خانوادهها با شنیدن این اخبار، بدون توجه به حضور نیروهای انطوان لحد، به سمت روستاها و خانههای خود در منطقه کمربند اشغالی حرکت کردند و البته افراد مقاومت نیز برای خنثی کردن هر گونه تلاش این نیروها، با نیروی مردمی همراه بودند و تمام مزدورانی که خود را تسلیم میکردند توسط افراد مقاومت برای بازجویی منتقل میشدند. تعداد زیادی از مزدوران خود را تسلیم کرده و برخی از آنها به اسرائیل پناهنده شدند.
حاج عماد اولین کسی بود که با ماشینش به پادگان مرجعیون و سپس به بازداشتگاه خیام رسید. به دنبال این پیشروی خودجوش مردم بود که همه کمربند امنیتی از ناقوره تا اطراف شبعا آزاد شد. حاج عماد به دنبال آن به طور مستقیم مسئله جمعآوری غنایم و مهمات و تجهیزات نظامی و غیر نظامی برجای مانده از دشمن را برعهده گرفت. در این راستا خیلی زود نحوه استقرار نیروهای مقاومت در منطقه آزاد شده را تعیین کرده و گروهی را مسئول منفجر نمودن استحکامات پایگاههای اسرائیلی تخلیه شده نمود تا بعدها مورد استفاده ارتش اسرائیل قرار نگیرد. این ماموریتهای حساس طی دو هفته اجرا شده بود و مقاومت برای اولین بار بر مسئله خطوط دفاعی فعالیت میکرد، ولی نیروهای موجود در مزارع شبعا علاوه بر این باید ماموریتهای هجومی خود را نیز تکمیل میکردند؛ زیرا این منطقه هنوز تحت اشغال نیروهای اسرائیل بود و از آنجا که اسرائیلیها از آزادی اسرای لبنانی خودداری میکردند و مقاومت میبایستی برای آزادی آنها تلاش میکرد، بدین جهت از همان لحظات اول استقرار این نیروها، وی در فکر به اسارت گرفتن اسرای اسرائیلی در این منطقه در اشغال مانده بود. تلاشهای متعددی طی دو سال صورت گرفت ولی تعدادی شهید بر جای ماند.
از سویی دیگر، فراموش نکنیم که مقاومت طی شش سال بعد از آزادی سرزمینهای اشغال شده، بزرگترین برنامه برای گسترش مقاومت را به اجرا در آورد که طی آن تعداد هزاران رزمنده آموزشهای نظامی مختلف دیده و به پاسداری از مرز مشغول شدند و توانستند سلاحهای مختلفی را وارد صحنه معرکه نمایند که از آن جمله نیروی موشکی حزبالله بود که وظیفه نظامی خاصی داشته و عمق جبهه داخلی دشمن را هدف قرار میداد و در مقابله به مثل علیه دشمن مؤثر بود. نظر حاج عماد در این راستا این بود که میبایستی برای این منظور تونلها و سنگرهای نظامی خاصی حفر میشد. دهها نقطه دیدبانی علنی و غیر علنی در طول مرز ایجاد شد که نفس زدنهای سربازان اسرائیلی را نیز مد نظر داشت. وی همزمان باید دستگاه اطلاعاتی را نیز کنترل میکرد که شاید در آینده نزدیک نیز نتوان از کارآمدی و موفقیتهای آن سخن گفت.
در سایه همه این تلاشها بود که مقاومت در پاییز 2000 اقدام به انجام عملیات گرفتن اسیر نمود و چهار سال بعد یعنی در 2004 دشمن اشغالگر اسرائیلی را مجبور نمود که تعداد زیادی از اسرای لبنانی و غیر لبنانی را آزاد نماید؛ ولی ارتش اسرائیل اصرار نمود که تعدادی از اسرا را در زندانهای خود باقی نگاه دارد. بدین جهت در ژوئن 2006 طی عملیات «وعده صادق» مقاومت توانست عملیات گرفتن اسیر دیگری را برای آزادسازی بقیه اسرا به اجرا در آورد که اسرائیل مجبور شد در جواب این عملیات، حمله نظامی را که قرار بود در تابستان به صورت ناگهانی اجرا کند، بدون برنامه پیش انداخته و بزرگترین حمله خود را علیه لبنان آغاز نماید که البته نتایج آن جنگ بر هیچکس پوشیده نیست و برخی از آن را میتوان در گزارش وینوگراد دید.
بعد از پایان گرفتن جنگ، علاوه بر بازسازی مناطق جنگزده ، حاج عماد میبایستی در اسرع وقت امکانات نظامی خود را بازسازی میکرد. بدین جهت به سرعت دست به کار شد تا آنجا که خود گفته بود ما در این شش ماه به اندازهای برای جمعآوری تدارکات نظامی، فعالیت نمودیم که در شش سال قبل از جنگ، اقدام نکرده بودیم.
تنها 9 ماه پس از جنگ 2006، حاج عماد میتوانست در کمترین زمان، هزاران رزمنده را به حالت آمادهباش در آورد و یگان موشکی نیز که کارآیی خود را در جنگ نشان داد، خیلی زود و به شدت توسعه یافت، به نحوی که سید حسن نصرالله با اطمینان زیاد از این توان سخن گفت.
علاوه بر این موضوع، دهها کمیته تشکیل شد تا خسارتهای وارده به منازل و باغها را محاسبه کرده و خسارتهای وارده را به شهروندان جبران کنند. اصولا میتوان گفت که از 15 آگوست 2006 تا 12 فوریه 2008 حاج عماد استراحت کافی نداشت. برخی اوقات در ماشین در بین مسیر استراحت میکرد و برخی اوقات برای چند روز استراحت نمیکرد و در نتیجه همین تلاشها بود که ایده از بین رفتن اسرائیل دیگر یک امید و آرزو نیست. مقاومت به اهرمهای فشاری دست یافته است که میتواند پایههای رژیم اشغالگر اسرائیلی را در هم شکند.
حاج عماد که آغاز فعالیتهایش با قضیه فلسطین گره خورده بود، هیچگاه فلسطین را فراموش نکرد و از هیچ کمکی به گروههای مقاومت فلسطینی دریغ نمیکرد. بدون شک پیروزی مقاومت در غزه از نتایج این همکاری بوده است.
باید گفت برخلاف اظهارات دستگاههای امنیتی دشمن مبنی بر اینکه حاج عماد چهره خود را تغییر داده است، این امر صحت نداشته و وی خیلی راحت از تکنیکهای مخفی شدن برای دور ماندن از چشم جاسوسان این دستگاهها استفاده میکرد.
منبع: پرس تی.وی بیروت