به صاحب سعادت و خیر، حضرت ابوسعید ابوالخیر منسوب است که فرمود:
از باده به روی شیخ رنگ آوردن / اسلام ز جانب فرنگ آوردن
ناقوس به کعبه در درنگ آوردن / بتوان، نتوان تو را به چنگ آوردن
میبینید؟ موقع خواندن مصرع چهارم باید لحظهای مکث کرد و بعد بقیه شعر را خواند. این مکث، چیز خیلی مهمی است. فکر میکنم اصلا هدف شیخ همین مکث بوده. این مکث و سکوت و تاملی که شیخ نشان ما داده تصویر سمبلیکی است از کل زندگی. انگار که فلسفه آفرینش بشر همین باشد. همین که بیاید و فکر کند که «بتوان» و بعد به این پختگی و کمال برسد که نه، «نتوان». نتوان.
چندی پیش در وبلاگ سوییچ 86 نظرسنجی مبنی بر انتخاب بهترین استاد دانشگاه از نظر عملکرد درترم گذشته برگزار شد که طبق آن نظر سنجی جناب آقای مهندس
غلامحسین پیشه ور به عنوان استاد نمونه دانشگاه معرفی شدند.دینوسیله از زحمات صادقانه شما که به شکوفایی و بالندگی استعدادهای آینده سازان میهن اسلامی اهتمام ورزیده اید تشکر و قدردانی به عمل می آید. شایان ذکر است که طی مراسمی با بضاعت اندک خود دانشجویان از مهندس پیشه ور تشکر و قدردانی گردید.
قطره؛ دلش دریا می خواست
خیلی وقت بود که به خدا خواسته اش رو گفته بود
هر بار خدا می گفت : از قطره تا دریا راهیست طولانی، راهی از رنج و عشق و صبوری، هر قطره را لیاقت دریا نیست!
قطره عبور کرد و گذشت
قطره پشت سر گذاشت
قطره ایستاد و منجمد شد
قطره روان شد و راه افتاد
قطره از دست داد و به آسمان رفت
و قطره؛ هر بار چیری از رنج و عشق و صبوری آموخت
تا روزی که خدا به او گفت : امروز روز توست، روز دریا شدن!
خدا قطره را به دریا رساند
قطره طعم دریا را چشید
طعم دریا شدن را
اما؛ روزی دیگر قطره به خدا گفت: از دریا بزرگ تر هم هست؟
خدا گفت : هست!
قطره گفت : پس من آن را می خواهم
بزرگ ترین را، و بی نهایت را !
پس خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : اینجا بی نهایت است!
و آدم عاشق بود، دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را درون آن بریزد
اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت
آدم همه ی عشقش را درون یک قطره ریخت
قطره از قلب عاشق عبور کرد!
و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید. خدا گفت :
حالا تو بی نهایتی، زیرا که عکس من در اشــک عــاشق است!
تقدیم به علی
با سلام
اردوی پیش چهارشنبه سوری فردا کیلومتر 5 جاده صدرا
زمان حرکت : 14:30 میدان نمازی