علم و دانش
نمونه ای از قدرت اعتراف آیت الله خمینی به اشتباهات سیاسی

 

مطلبی که می بینید درباره وارد نشدن روحانیون به کارهای حکومتی (خصوصا قوه مجریه) است که از ابتدای انقلاب مورد بحث و اختلاف بوده است. واجب موکد شرعی نیست که قبل از این نوشته این یکی را بخوانید، اما اگر بعد از آن، مطلب حاضر را ببینید خیلی بهتر خواهد بود:

 

 «... و من این یک کلمه را عرض بکنم - شاید قبلا هم عرض کرده باشم - و آن اینکه من از اول که در این مسائل بودیم و کم کم آثار پیروزی داشت پیدا می شد، در مصاحبه هایی که کردم، چه با کسانی که از خارج آمدند، حتی در نجف و در پاریس و چه در حرفهایی که خودم زدم، این کلمه را گفته ام که روحانیون شغلشان یک شغل بالاتر از این مسائل اجرایی است - و چنانچه اسلام پیروز بشود، روحانیون می روند سراغ شغلهای خودشان. لکن وقتی که ما آمدیم و وارد در معرکه شدیم، دیدیم که اگر روحانیون را بگوییم همه بروید سراغ مسجدتان، این کشور به حلقوم امریکا یا شوروی می رود. ما تجربه کردیم و دیدیم که اشخاصی که در راس واقع شدند و از روحانیون نبودند، در عین حالی که بعضیشان هم متدین بودند، از باب اینکه آن راهی که ما می خواستیم برویم و آن راهی که مستقل باشیم و با نان و جو خودمان بسازیم و زیر فرمان قدرتهای بزرگ نباشیم، آن راه، با سلیقه آنها موافق نبود.

و لهذا، چون آنجا دیدیم که ما نمی توانیم در همه جا یک افرادی پیدا بکنیم که صد در صد برای آن مقصدی که این ملت ما برای آن، جوانهاشان را دادند و اموالشان را دادند، نمی توانیم پیدا بکنیم، ما تن دادیم به اینکه رئیس جمهورمان از علما باشد. و گاهی - رئیس فرض کنید که - نخست وزیرمان هم همین طور. و در جاهای دیگر هم که قبلا گفته بودیم، بنا نداریم اینطور باشد و الان هم عرض می کنم هر روزی که ما فهمیدیم که این کشور را یک دسته از این افرادی که روحانی نیستند، به آن طوری که خدای تبارک و تعالی فرموده است، اداره می کنند، آقای خامنه ای تشریف می برند سراغ شغل روحانی بزرگ خودشان و نظارت بر امور و سایر آقایان هم همین طور.

امام خمینیما اینطور نیست که هر جا یک کلمه ای گفتیم و دیدیم مصالح اسلام [است]، حالا ما آمدیم دیدیم اینجور نیست، اشتباه کرده بودیم، بگوییم ما سر اشتباه خودمان باقی هستیم. ما هر روزی فهمیدیم که این کلمه ای که امروز گفتیم اشتباه بوده و ما قاعده اش این است که یک جور دیگر عمل بکنیم، اعلام می کنیم که آقا این را ما اشتباه کردیم، باید اینجوری بکنیم. ما دنبال مصالح اسلام هستیم، نه دنبال پیشرفت حرف خودمان.

به من مهلت بدهید که عرایضمان را به آقایان عرض بکنم - بنابراین، مسئله یک چیزی نیست که آقایان به ما بگویند: شما آن روز اینجوری گفتید. راست است، ما آن روز خیال می کردیم که در این قشرهای تحصیلکرده و متدین و صاحب افکار، افرادی هستند که بتوانند این مملکت را به آن جوری که خدا می خواهد، ببرند، آنطور اداره کنند. وقتی دیدیم که نه، ما اشتباه کردیم، آمدند بعضیشان خودشان را به ما جا زدند - ما هم که غیب نمی دانیم. و بعضیشان هم خوب بودند لکن رایشان با رای ما مخالف بود - ما از حرفی که در مصاحبه ها گفتیم، عدول کردیم و موقتا تا آن وقتی که این کشور را غیر روحانی می تواند اداره کند، آقایان روحانیون به ارشاد خودشان و به مقام خودشان برمی گردند و محول می کنند دستگاههای اجرایی را به کسانی که برای اسلام دارند کار می کنند و تا مسئله اینطور است که ابهام پیش ما هست، احتمال هست.

اگر در یک میلیون احتمال، یک احتمال ما بدهیم که حیثیت اسلام با بودن فلان آدم یا فلان قشر در خطر است، ما ماموریم که جلویش را بگیریم تا آنقدری که می توانیم. هر چه می خواهند به ما بگویند، بگویند که کشور ملایان، حکومت آخوندیسم و از این حرفهایی که می زنند. و البته این هم یک حربه ای است برای اینکه ما را از میدان به در کنند. ما نه، از میدان بیرون نمی رویم...»

سخنرانی 31 خرداد 1361 ـ صحیفه امام ـ جلد 16

 

«... آنچه مهم است این است که ما می خواهیم مطابق شرع اسلام مسائل را پیاده کنیم. پس اگر قبلا اشتباه کرده باشیم باید صریحا بگوییم اشتباه نموده ایم. و عدول در بین فقها از فتوایی به فتوای دیگر درست همین معنا را دارد.وقتی فقیهی از فتوای خود برمی گردد یعنی من در این مسئله اشتباه نموده ام و به اشتباهم اقرارمی کنم. فقهای شورای نگهبان و اعضای شورایعالی قضائی هم باید این طور باشند که اگر در مسئله ای اشتباه کردند صریحا بگویند اشتباه کردیم و حرف خود را پس بگیرند، ما که معصوم نیستیم.

پیش از انقلاب من خیال می کردم وقتی انقلاب پیروز شد افراد صالحی هستند که کارها را طبق اسلام عمل کنند، لذا بارها گفتم روحانیون می روند کارهای خودشان را انجام می دهند. بعد دیدم خیر، اکثر آنها افراد ناصالحی بودند و دیدم حرفی که زده ام درست نبوده است، آمدم صریحا اعلام کردم من اشتباه کرده ام. این برای این است که ما می خواهیم اسلام را پیاده کنیم. پس در این رابطه ممکن است من دیروز حرفی را زده باشم و امروز حرف دیگری را و فردا حرف دیگری را، این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زده ام باید روی همان حرف باقی بمانم امروز می گویم مادام که احکام اسلام پیاده نشده است و افراد صالحی نداشتیم تا طبق اسلام عمل کنند، علما باید مشغول به کارهایشان باشند...»

بیانات 20 آذر 1362 ـ صحیفه امام ـ جلد 18

 



تتمه: ایشان در ادامه بیانات 20 آذر 62 تحلیلی هم درباره مشروطه می دهند که بی تناسب با شرایط امروز ما نیست: «من حالا هیچ نگرانی ندارم چون اکثر افراد رامی شناسم و می دانم که اکثرا متعهد و متدین هستند، بلکه نگرانی من از این است که نکند سستی کنیم و در پیاده کردن اسلام دقت لازم را ننماییم بعدا اشکال پیش بیاید. نکند مثل مشروطه شود که آقایان تلاش کردند و مشروطه را بنا گذاشتند، آن وقت چند نفر از سیاسیون مستبد، مشروطه خواه شدند و حکومت را گرفتند و هر دوره مجلس را بدتر از دوره قبل تشکیل دادند. امروز من هیچ ترسی ندارم، ولی ترسم از آن است که مبادا ما مسائل را به صورتی محکم تحویل دسته بعد ندهیم، ترسم از آن است که مبادا از حرفهای خارجی ها بترسیم و در پیاده کردن احکام خدا سستی کنیم. ما باید همه چیز را به همان قوتی که امروز دارد، تحویل دسته بعد دهیم، و آنها هم کوشش کنند که به همان قوت تحویل دسته بعد دهند. ما باید بنیان را محکم کنیم و به دسته بعد دهیم تا پیش خدا مقصر نباشیم. باید هیچ سستی نکنیم و از این ترس نداشته باشیم که فلان رادیو یا دولت خارجی چه می گوید، رادیوها باید به ما فحش بدهند.»


http://gorooh.parsiblog.com/PhotoAlbum/dars2/10e9328c176de902f34269074578f82d.gif

  نوشته شده در روز پنج شنبه 88/7/9  ، تعداد
ده دلیل که اجازه نمی دهد نظرم را راجع به سبزها عوض کنم

 

من نه به احمدی نژاد رأی داده ام نه به آن سه تای دیگر، یعنی در مسابقه چهار احمق خودم را کنار کشیدم و فقط تماشاچی بودم و نهایتا چیزهایی را در همین وبلاگ «تحلیل» کردم، حتی در مخیله ام تصور نکردم که ممکن است در چنین انتخابات مسخره و بچه گانه ای پای صندوق رأی بروم.  با اینحال هم «ترجیح» می دادم و هم «پیش بینی» می کردم که مردم به همان کسی که در کرسی ریاست جمهوری است دوباره اعتماد کنند و همو دوباره رئیس جمهور مملکت بشود.

 

خیلی ها که عادت به انتزاع قضایا دارند و خودشان را همیشه مظلوم می بینند انتظار دارند ماهایی که مخالف تظاهرات و اعتراضات تهران بودیم کلاه خودمان را یکبار دیگر قاضی کنیم و دوباره از نو قضاوت کنیم شاید نظراتمان عوض شود... باشد! فرض کنیم من می خواهم همه چیز را فراموش کنم و با نگاه به اتفاقات تلخی که افتاده است قضایا را بازنگری کنم. اصلا تصور کنیم که من حبس بوده ام و از هیچ چیز خبر نداشته ام و حالا آزاد شده ام و کلیت ماجرا را شنیده ام. حالا می خواهم بگویم اگر هم بودم چرا طرف سبزها را نمی گرفتم و چرا سبزها را مقصر و خائن به وطن یا در خوشبینانه ترین حالت احمق و بازیچه سیاسی می دانم.  اینها نظرات شخصی من است و به قبل از این اتفاقات مربوط می شود و شما نمی توانید به من بگوئید که چرا چنین نظراتی دارم چون هم نظرات شخصی خودم است و هم اگر بگویم «مدرسه ما هفتاد گیگ وبلاگ شود».

ابتدا هفت دلیل از آدمهایی که از قبل حبس فرضی من تا حالا عوض نشده اند؛

1_ هاشمی رفسنجانی حامی جنبش سبز بوده، نه تنها خودش و خانواده اش که اعوان و انصار فاسدش هم مثل جاسبی از این جنبش حمایت کرده اند. قصه هاشمی و خاندانش قصه امروز و دیروز نیست که کسی بخواهد واردش شود و با بحث و جدل رفع و رجوعش کند، یا هاشمی مرده است و یا در سوی دشمن ما قرار دارد، «این هاشمی» هیچ وقت طرف مردم و مصالح مملکت نبوده و نیست. آقای خامنه ای و دیگران هم هر چه دلشان می خواهد منبرهای بی فایده بروند و از خدمات هاشمی بگویند، ما توی کتمان نمی رود کسی هاشمی را تطهیر کند.

2_ شیخ مهدی کروبی از جنبش سبز حمایت کرده و اصلا به یک پای جنبش تبدیل شده است، کروبی را از عقب مانده ترین عناصر سیاسی ایران می دانم و پیش خودم جرم حضورش در سیاست را پای اشتباهات آیت الله خمینی نوشته ام. این را خیلی هایی که این نوشته را می خوانید می دانید اما هر کدام به علتی از اظهار نظر صریح درباره او پرهیز می کنید، به هر حال من با یک درجه تخفیف او را از تیمارستان مرخص می کنم چون حضور این روانی بین دیوانه ها هم باعث ایجاد مشکل و مانع درمان و کنترل آنها می شود. 

3_ صفایی فراهانی (+) از نزدیکان میرحسین و از تصمیم گیران ستاد او بوده است. او تاجر فرصت طلبی است که معتقدم سهم بزرگی در به گند کشیدن فوتبال ایران دارد. منِ دانشطلب (که هنوز هم عرق فوتبالی دارم) به خاطر تصمیمات همین آدم چهارسال تمام تماشای فوتبال ـ حتی بازیهای ملی ـ را ترک کردم و در تمام مدت ریاست او و قضایای کمیته انتقالی احساس باطنی ام این بود که او آدم متکبر و وطن فروشی است. اگر یادتان باشد اینهایی که امروز سیاسی شده اند و دائم از مدیریت غیرفوتبالی ها نک و ناله می کنند آن روزها همه خفقان گرفته بودند. دیدید که دردادگاه هم طوری حرف زد که انگار جرم بزرگ دولت کمک به دهک های پائین جامعه! بوده است.

4_ هادی غفاری به نفع سبزها موضع گیری کرده و به آقای خامنه ای هم توهین کرده است. غفاری همان کسی است که از پشت به هویدا شلیک کرد و اجازه نداد هویدا در زندان زنده بماند تا خاطراتش را بنویسد. بنابراین فهم و شعور او را در حد خری می دانم که خدا در برهه ای به او شاخ هم داده بود.  این آدم خیلی که به خاطر خدمات مبارزاتی اش ارزشمند شود در حد همان کسانی است که از سر عصبانیت به کوی دانشگاه حمله می کنند و آبروریزی راه می اندازند. اگر قرار باشد مجرمین از نیروی انتظامی و بازداشتگاهها را مجازات کنند قبلش باید همین آدم را به جرم قتل هویدا پای میز محاکمه بکشند. می گویند از برکت انقلاب کارخانه استارلایت را هم در قباله اش دارد. می توانید درباره او از طرفداران خودش بخوانید.

5_ شیخ یوسف صانعی از جنبش سبز حمایت کرده است. از نزدیک نمی شناسم اما بچه های قم می گویند بسیار بددهن و هتاک است. هیچ وقت او را در هیئت یک عالم و مرجع تقلید واقعی تصویر نکرده ام و به خاطر سیاسی کاریهایش حتی او را در اندازه یک مدرس معتبر هم قبول نداشته ام و اگر کسی هم به من می گفت که از صانعی تقلید می کند حتما او را مسخره می کردم که چرا نمی رود از چیز دیگری تقلید کند؟! هر از گاهی نظرات عجیب و غریبی از خودش صادر می کند و همانطور که گفتم از نظر من بیشتر شبیه به یک دلقک است تا یک مرجع تقلید! تأیید او را هم جزو سیئات حساب نشده آیت الله خمینی می دانم، به نظرم کسانی که درباره او ـ نفیا یا اثباتا ـ بحث و مجادله کنند مشکلی چیزی دارند.

6_ نمی دانم آنهایی که در خیابان ها و در مخالفت با احمدی نژاد و به نفع موسوی شعار می دادند می دانستند رئیس کمیته صیانت از آراء موسوی و مهمترین آدم او برای پیگیری تقلب شخصی بوده است به نام سید علی اکبر محتشمی پور یا نه؟ و اگر اسمش را می دانستند آیا خودش را می شناختند که چه جور آدمی است؟ می دانستند چه سوابقی دارد؟ آنطور که من این آدم را شناخته ام او اعجوبه ی تندرویی است صد برابر بدتر از احمدی نژاد، اگر اختیار مملکت را امروز به دستش بدهند فردا آفتاب نزده خبر موشکباران تل آویو را خواهید شنید. جای فکر ندارد، محتشمی پور است.

7_ حضور فعال و تأثیرگذار زهرا رهنورد در تبلیغات سبزها. بنده هم مثل خیلی از دوستانم آدم منافق شناسی هستم، ممکن است خیلی جاها به زبان نیاورم اما دودره بازها را خوب می شناسم. خصوصا کودن هایی را که از سر خودنمایی و شهوت کودکانه برای نوآوری گرایش به نفاق پیدا می کنند را از فواصل خیلی خیلی دور تشخیص می دهم. هر چند اگر بخواهم استدلال کنم هم می توانم درباره اش بنویسم و چیزهایی هم درباره همو نوشته بودم که شکر خدا مورد توجه قرار گرفت.

و سه دلیل به شدت ساده سیاسی؛

8_ پس از آزادی از حبس فرضی از اولین سوالاتی که راجع به این اتفاقات می پرسیدم این می بود که: آیا سبزها علیه اظهار نظرها و دخالت های خارجی ها موضع گیری کرده اند؟ واکنشی نشان داده اند؟ توی دهن خارجیها زده اند که اختلافات ما به شما مربوط نیست و نباید دخالت کنید؟ یا برعکس، از طرفداری و حمایت های خارجی ته دلشان خرسند بوده اند و سکوت هم کرده اند؟ ... جوابش البته ساده است.

9_ سبزها از نمادهای مذهبی برای مسابقه سیاسی شان استفاده کرده اند، دستبندها و سربندهای سبز و شعار یاحسین و الله اکبر گفتن پشت بامها و شرکت در نماز جمعه و خلاصه کاری کرده اند که همه جور آدمی زیر این پرچم سبز و این جور شعارها جمع شده اند، حتی سلطنت طلب ها و منافقین! کار که به اینجا برسد بی درنگ ذهن مسلمان جماعت به «قرآن سر نیزه» دلالت می کند، مسئله ساده می شود؛ یا خودتان را کنار بکشید یا روبروی کسانی که مقدسات را سر نیزه کرده اند بایستید.

10_ به محض اینکه به گوشم می رسید که عده ای برای مخالفت با دولت و حکومت جمهوری اسلامی شعار مرگ بر روسیه و مرگ بر چین داده اند و حتی پرچم روسیه را آتش زده اند نظرم از این عده بر می گشت. شاید باورتان نشود ولی این قوی ترین دلیل من برای محکوم کردن سبزهاست، آنقدر ساده که توضیح دادنش برایم دشوار است. کسانی که آنقدر احمق باشند که فریب این فرصت طلبی مضحک را بخورند می خواهند برای کشور چکار کنند؟

... همین مقدار کافی است. حالا فرض کنید این اطلاعات را داشته باشیم، سی و چهل کشته که هیچ! اگر خیلی بیشتر از این هم کشته شده بودند و به من خبر می دادند که طرف اصلی ماجرا اینهایی هستند که نام بردم بی درنگ می گفتم «دعوا سر لحاف ملا بوده است»! آنهایی هم که به خاطر اینها جلو افتاده اند و جانشان را از دست داده اند یک مشت احمق بوده اند، خر شده اند و نفهمیده اند که زیر علم چه کسانی سینه می زنند، خونشان هدر است و اگر کسی به دست اینها یا به خاطر آشوبی که اینها به راه انداخته اند تلف شده لاجرم شهید محسوب می شود.    

لطفا نیایید لطیفه بنویسید که خب ما هم می توانیم نوشته مشابهی درباره نظرات منفی مان درباره شخصیت های مدافع و روشهای طرفداران احمدی نژاد بنویسیم، این که چیزی را تغییر نمی دهد! وقتی می گویم  که دعوا سر لحاف ملا بوده است یعنی مهم نیست طرف احمدی نژاد حتی به بدی طرف سبزها بوده باشد، مهم این است که بدانید وقتی قرار است حسن بک برود و جایش حسین بک بنشیند و این هر دو با هم شبیه و شریک بوده اند و حالا سر کرسی قدرت به جان هم افتاده اند باید سیاست حداقلی داشته باشید، وطن پرست و محافظه کار باقی بمانید و در حد وسع تان علیه کسانی که سر یک دستمال قیصریه را به آتش می کشند و با آبروی کشور بازی می کنند مخالفت کنید، البته اگر می فهمید وطن یعنی چه!

باز هم نیایید بنویسید که این آدمهایی که گفتی برای ما سبزها وسیله اند و باید از هر وسیله ای برای رسیدن به هدف و آزادی و ... شما را به خدا این خزعبلات را ننویسید! اینها را به شتر بگوئید با بارش خنده اش می گیرد. شماها که این حرفها را می زنید مگر چه کاره اید که بتوانید از پس این گردن کلفتها بربیایید و بعد از رسیدن به مرحله ای از پیروزی با خیال راحت کنارشان بگذارید و به خواسته های رادیکال خودتان فکر کنید؟ واقعا توهم زده اید یا برای ما ادا در می آورید؟ نکند دارید خودتان را گول می زنید؟ ... البته اگر گول هم بزنید حق دارید ها، به هر حال شما ... بی خیال! هر جور راحتید همانطور فکر کنید.

 


http://gorooh.parsiblog.com/PhotoAlbum/dars2/10e9328c176de902f34269074578f82d.gif

  نوشته شده در روز پنج شنبه 88/7/9  ، تعداد
آقای خامنه ای! فقط بسیج و نیروی انتظامی نبود، مجمع تشخیص، مجلس و

 

جمهوری اسلامی برای اینکه خودش را موجه جلوه بدهد به یک «قربانی» نیاز داشت تا با سر بریدن آن در مقابل کسانی که اعتمادشان را به حکومت از دست داده اند به خیال خودش دوباره به روزهای خوش! پیشین بازگردد. متأسفانه همانطور که پیش بینی می شد قربانی از میان نیروهای وفادار به انقلاب انتخاب شده است و بهانه این «ذبح ناجوانمردانه» اشتباهاتی است که به وسیله عده ای خودسر در قضیه کوی دانشگاه و بازداشتگاه کهریزک اتفاق افتاده است. حالا جمهوری اسلامی برای اینکه ضعف خودش را در مدیریت بحران، مهار اغتشاشات و کنترل خودسری ها لاپوشانی کند به چنین انتخاب ذلیلانه ای روی آورده است و متأسفانه رهبری نیز دانسته یا ندانسته از چنین حربه ای استفاده می کنند.  

در دیدار اخیری که رهبر نظام با نمایندگان تشکلهای دانشجویی، و «نخبگان علمی و فرهنگی دانشگاهها» داشتند صحبت هایی از ایشان شنیده شد که موید همین نگرش است. ایشان از بعضی نهادهای مسئول در جریانات اخیر اسم آوردند و تذکر دادند که نباید جرائم منتسبین به این نهادها نادیده انگاشته شود. آنطور که خبرگزاری های رسمی گزارش کردند: «حضرت آیت الله خامنه ای با تشکر و تقدیر از خدمات پلیس امنیت، پلیس انتظامی و بسیج خاطرنشان کردند: این خدمات بزرگ نباید موجب رسیدگی نکردن به برخی جرائم شود و اگر کسی با وابستگی به هر کدام از این سازمانها، تخلف و جرمی مرتکب شده، باید کاملاً رسیدگی شود.»

فی نفسه اشکالی در پیگیری جرائم و مجازات عوامل خودسری که باعث نقض قانون و آبروریزی برای کشور شده اند وجود ندارد اما تبعیضی که در این میان رخ داده است غیرقابل چشم پوشی است. آقای خامنه ای از بسیج و نیروی انتظامی اسم آورده اند اما متأسفانه «فـقـط» از اینها اسم آورده اند و مسببین و محرکین اصلی ماجرا را فراموش کرده اند و همچنان به ملاحظه کاری و مدارا درباره بزرگترین اتفاقی که در طول سی سال اخیر حیثیت نظام را مخدوش کرده است ادامه می دهند. اگر قرار باشد از خطاکاران کوچک و گمنام این ماجرا نامی برده شود و از انتساب مبهم آنها به بعضی نهادهای حکومتی یاد شود چرا از دانه درشت ها و گردن کلفت ها و انتساب مسلم آنها به نهادهای قانونی نظام نامی برده نمی شود؟

چرا از بعضی سران «مجمع تشخیص مصلحت نظام» خصوصا هاشمی رفسنجانی که چنان نامه تهدید آمیزی برای مقام رهبری (و نه فقط شخص آقای خامنه ای) می نویسند و چنان خطبه ای را در نماز جمعه می خوانند نامی برده نمی شود؟ چرا از خانواده و اعوان و انصار او که تحریکات آنها دیگر بر هیچ کس پوشیده نیست نامی برده نمی شود؟ چرا مثلا از اشتباهات و خیانت های «مسئولین سابق نظام» نامی برده نمی شود؟ چرا از نخست وزیر سابقی که رهبر انقلاب به خوبی به کینه های قدرت طلبی او و دشمنی او با شخص خودشان واقف هستند نامی برده نمی شود؟ چرا از رئیس جمهور پیشین نظام محمد خاتمی که چنان خواسته های بیشرمانه ای را به زبان می آورد نامی برده نمی شود؟ چرا از جماعت «مویدین و یاران امام» نامی برده نمی شود؟ چرا از امثال کروبی که ریاست نهادهای مهمی مانند بنیاد شهید و مجلس شورا را داشته اند و کارنامه های کثیفی بهم زده اند نامی برده شود؟

چرا از میدان داری بعضی «نمایندگان مجلس» خصوصا رئیس محترم(؟!) آن که حین برگزاری انتخابات در تماسی با آن مردک متوهم به او نوید پیروزی می دهند و در صدا و سیمایی که ملک طلق خود می دانند حتی زبان به انتقادات مضحک از شورای نگهبان باز می کنند نامی برده نمی شود؟ چرا اقدامات و سخنان او (که بارها در صحن علنی درباره مجتمع سبحان و خسارت خوردن به چند خودرو نمایندگان داد سخن سر داد اما در برابر قانون گریزان و تحریک کنندگان اصلی ماجرا و خسارت های جانی اغتشاشگران سکوت اختیار کرد) نکوهیده نمی شود؟ و چرا از تحریکات بعضی اعضای «بیت رهبری» که بر اساس دشمنی خود با رئیس دولت به فتنه آفرینی در پس ماجرا مشغول بودند نامی برده نمی شود؟ چرا از جناب ناطق نوری که گفته می شود هم در حین برگزاری انتخابات و هم در نیمه شب انتخابات تماسهای مشکوک و تحریک آمیزی با نامزد بازنده داشته اند و او را در خیالات خود مصمم کرده اند نامی برده نمی شود؟

... سوالها بسیار بیش از این است اما جواب همه این سوالها جوابی واضح و صریح است، دیوار همه اینها بلند است اما دیواری کوتاه تر از دیوار بسیج پیدا نمی شود، زبان اینها دراز و قدرتشان غالب است اما بسیج هیچ زبان گویا و مقام مدافعی ندارد، اینها گردنهایشان کلفت است اما در کشوری که بدون تردید وامدار و مدیون بسیج و بسیجی است گردنی به نازکی گردن بسیج و صدایی کوتاه تر از صدای نیروهای وفادار به انقلاب پیدا نمی شود. در نظامی که نام اسلامی را یدک می کشد طلبکارها و مدعیان به اصول لایتغیر تبدیل شده اند و وفادارن و فداکاران بی ادعا طفیلی حکومتی هستند که تنها در بحران ها و سختی ها به وجودشان احتیاج پیدا می شود.  

آقای خامنه ای در این مدت تنها به انتقاد از بعضی نخبگان اکتفا کرده اند و اصطلاح مبهم نخبگان و مبهم تر از آن اصطلاح «مردودی نخبگان» را به کار برده اند. استفاده از این واژگان که چند صباحی ورد بعضی رسانه ها می شود و  پس از تکرار طوطی وار آن از بعضی نابغه های ولایت پرست! به زودی از سر زبانها می افتد چه سودی به حال کشور دارد؟ کیست که نداند این نخبگانی که از مردودی آنها سخن گفته می شود حداقل یک دهه پیش مردود شده اند و تنها این نظام است که خوشبینانه و ساده لوحانه مردودی آنها را نادیده انگاشته تا برای بار چندم مردود شوند، یا خیانتهایشان نادیده گرفته شود و یا در کمال اطمینان مورد عطوفت و رأفت اسلامی! قرار بگیرند. هزینه این حرکت های قهقرائی و خسارت های فراوان باقیمانده از آن به عهده چه کسی است؟

نظام اکنون از موضع قدرت با متخلفان و متهمان این قضایا برخورد می کند اما آیا تضمینی برای پایداری این وضعیت وجود خواهد داشت؟ آیا نظام آماده است تا یکبار دیگر دست روی دست بگذارد و شاهد ماجرایی مشابه با خسارت ها و هزینه هایی غیرقابل پیش بینی باشد؟ اغتشاشات تهران ادامه همان ماجرای هجده تیریی است که با ده سال مدارای نابجا و نادرست با مقصرین و محرکین آن به چنین مرحله دامنه داری کشیده شد. نامهای تاجزاده و حجاریان و عطریانفر و ابطحی و ... که هم اکنون نمایش تازه ای برای «سیکل محاکمه و بخشش» آنها به پا شده است برای مردم کوچه و بازار هم اسمهای آشنایی هستند چه رسد به کسانی که سر و کاری با سیاست دارند.  

اکنون «میانه روی دستوری نظام» شکل مهوعی به خود گرفته است. مسئولین نظام می خواهند چنین تلقی کنند که ماجرا تمام شده است و با همین ژست است که کم کم لزوم «رأفت اسلامی» در حق مجرمینی که اظهار ندامت(؟!) کرده اند به افکار عمومی القاء می شود. اما رأفت اسلامی در حق کسانی که به دروغ اظهار ندامت می کنند تا از بند رها شوند و به رویه سابق خود بازگردند چه سودی برای کشور دارد؟ رأفت اسلامی اگر چیز روایی بود امیرالمومنین آن را در حق اصحاب رسول الله و ام المومنین و کاتبان قرآن روا می داشت! اعمال رأفت اسلامی مختص ضعفا و بیچارگانی است که از سر جهالت و استضعاف برای اولین بار جرمی را مرتکب شده باشند نه آنها که با احقاد بدریه و حنینیه روبروی نظامی که به داعی حکومت اسلامی تشکیل شده است می ایستند و بی شرمانه همه چیز مملکت را به بازی می گیرند. 

بنابراین به مصداق النصیحة لائمة المسلمین باید از سر دلسوزی و وفاداری به رهبری نظام حضرت آیت الله خامنه ای (دام ظله العالی) تذکر داد که رویه نادرست پیشین باعث چنین حوادثی شده است و معلوم نیست که ادامه همین روند چه آینده ای را پیش روی نظام خواهد گذاشت و چه تلخی های تازه ای را به بار خواهد آورد؟ این تذکر نه از زبان ما کوچکترین ها که از زبان امیرالمومنین است که فرمودند: «اذا کان الرفقُ خُرقا کان الخرق رفقا». آنجا که مدارا خشونت به بار می آورد، خشونت عین مدارا محسوب می شود. اینطور نیست که همیشه برخورد مسالمت آمیز و مهربانانه نتایج مثبتی در پی داشته باشد، هیچ حکومت و دولتی با لبخند نتوانسته است کاری از پیش ببرد یا اقتدار خود را ترمیم کند، نداشتن قاطعیت در عمل و بی تصمیمی نسبت به مسائلی که بالبداهه مضر و مخرب هستند به نتایج فاجعه بار منجر می شود. تکلیف مداری هرگز با رودربایستی و نصیحت و ملاحظه کاری جور در نمی آید، درست است که آدم تکلیف مدار همیشه مصلحت را ذیل تکالیفش لحاظ می کند اما هیچ وقت هم «تکالیف مسلم» را فدای مصالح کوتاه مدت و ظاهری نمی کند.

 



تتمه: بنده شکی در این ندارم که شکست خوردگان این ماجرا از حالا مشغول برنامه ریزی برای دوران بعد از آقای خامنه ای هستند اما نهادهای اطلاعاتی و قضایی معمولا بعد از فروکش کردن یک موج به جای جدیت بیشتر نهایت مسامحه را در پیگیری چنین مواردی انجام می دهند. تمام این مسخره بازیها و سیرکی که این بزدل ها در دادگاه راه انداخته اند برای این است که فقط آزاد بشوند تا در بیرون از زندان، فعال یا منفعل، انتظار روزهای پایانی حیات رهبری را بکشند | توهم نزنید! دانشطلب در حال حاضر در هیچ پایگاه بسیج (یا کلانتری نیروی انتظامی!) عضویت ندارد | تمام منظور و مرادم در مطلبی که درباره قوه قضائیه و ریاست آقای لاریجانی نوشتم به آقای خامنه ای بود. مخصوصا در آن قسمت که نوشته بودم؛ «وقتی علنا قدرت قانون و نیروی انقلاب به استهلاک کشانده شده از آقای لاریجانی چه انتظاری می توان داشت؟» ... بنده دقیقا ملاحظه کاریهای رهبری را در این ضعف قانون و استهلاک و یأس نیروهای انقلاب موثر می دانم | مقصر این سرخوردگی ها چه کسی است؟ ای کاش من هم یک بسیجی نبودم | + و + را هم اگر حال داشتید ببینیید | فقط دیدنی است | و همه از محاکمه جاسبی و مهدی هاشمی گفتنند


http://gorooh.parsiblog.com/PhotoAlbum/dars2/10e9328c176de902f34269074578f82d.gif

  نوشته شده در روز پنج شنبه 88/7/9  ، تعداد
چرا برخی از دانش آموزان تنبل هستند؟

چرا برخی از دانش آموزان تنبل هستند؟
 حقیقتاً دانش آموزان تنبل خشم اولیاء خود را بر می انگیزند لذا برخی از اولیاء مجبور می شوند که رفتارهای تندی را در قبال آنها داشته باشند. و طوفانی از انتقادها و سرزنش ها را نثار فرزندان خود میکنند چیزی که چرخه ای از تنبلی را موجب می شود و اوضاع را وخیم تر می کند. اتخاذ شیوه های صحیح رفتاری با این دانش آموزان بسیار سخت می تواند باشد. که در آن صبر و آینده نگری و علت یابی و حمایتی می تواند از عناصر مهم این شیوه ها باشد.
منظور ما از دانش آموز تنبل چه کسی است؟
منظور ما دانش آموزانی هستند که از نظر درسی ضعیف هستند و در یک یا چند درس و یا در بیشتر درسها نمره قبولی نمی گیرند و از عملکرد آنها معلمان و اولیاء راضی نیستند. 
عواملی کلی تنبلی دانش آموزان عبارتند از:
1- هوش
2- ضعف پایه تحصیلی .
3- نداشتن انگیزه.
4- ناتوانی در یادگیری مفاهیم درسی .
4- کم کاری و نداشتن تلاش و کوشش.
5- بحران های جسمی و روحی.
6- عدم حمایت برخی از دانش آموزان ار طرف خانواده.(به عنوان مثال در بعضی از خانواده ها با بالا رفتن پایه تحصیلی فرزند پدر و مادر توانایی رسیدگی به درس بچه های خود را ندارند.)
***
1- هوش: ما به صورت سنتی مایل هستیم تنبلی دانش آموزان را به هوش آنها نسبت دهیم اما واقعیت این است که اکثر دانش آموزانی که در دبیرستان های عادی درس می خوانند هوش کافی برای درس خواندن دارند و در این زمینه عواملی غیر از هوش بیشتر می تواند دخیل باشد. در عین حال دانش آموزانی که از بهره هوشی بالایی برخوردار هستند نسبت به همسالان خود بهتر درس یاد می گیرند و بهتر می توانند مسائل مربوط به درس و معلم را حل کنند.
بهره هوشی می تواند تاثیرات همه جانبه در زندگی داشته باشد. یک دانش آموز در مدرسه تنها درس نمی خواند بلکه با عوامل پیچیده دیگر هم در ارتباط است که می تواند بطور مستقیم یا غیر مستقیم در پیشرفت تحصیلی او موثر واقع شود. برخی از دانشمندان معتقد هستند که هوش ارثی است و والدین با هوش فرزندانی باهوش دارند اما تحقیقات زیادی نشان داده است که محیط تاثیر مستقیمی روی هوش کودکان دارد لذا گروهی از دانشمندان هم بر این باور هستند که هوش تحت تاثیر محیط رشد پیدا می کند و اکتسابی است.
2- ضعف پایه تحصیلی، یکی از عوامل مهم ضعف درسی دانش آموزان است. این دانش آموزان به علت نفهمیدن مطالب درسی سالهای گذشته که پایه و زیر بنای پایه های تحصیلی بعدی می باشد، نمی توانند دروس جدید را درک کنند و هر چه به صحبت های معلم گوش می دهند اما تلاش آنها برای فهمیدن مطالب درسی دشوار و گاهی غیر ممکن است. برای کمک به این دانش آموزان بهترین روش آموزش مطالب سالها ی گذشته است. به عنوان مثال دانش آموز انی که جمع و تفریق و ضرب و تقسیم را در دوره ابتدایی یاد نگرفنه اند. ریاضیات دوره راهنمایی را متوجه نمی شوند و نمی توانند نمره بیاورند و کسی که ریاضیات دوره راهنمایی را نفهمیده باشد ادامه تحصیل در دوره متوسطه بر او بسیار سخت خواهد شد.
3- نداشتن انگیزه : نداشتن انگیزه اغلب از دوره راهنمایی شروع شده و در دوره ی دبیرستان به اوج می رسد. امروزه بسیاری از دانش آموزان در دوره ی متوسطه انگیزه و اعتقادی به ادامه تحصیل ندارند این مسئله باعث شده است آنها یا ترک تحصیل کنند و یا به زحمت و با ترفند به اخذ مدرک بیاندیشند. بی انگیز گی دانش آموزان ارتباط مستقیم به نوع جهان بینی شکل گرفته در نوجوانان بستگی دارد که از طرق مختلف در آنها شکل گرفته و تغییر دادن آنها می تواند مشکل و زمان بر باشد. امروزه اکثر دانش آموزان تنبل بی انگیزه هستند و ایجاد انگیزه می تواند نیروی عظیم آنها را به کار اندازد.(علل بی انگیزگی)
4- ناتوانی در یادگیری مفاهیم درسی: اگر کسانی که عقب ماندگی ذهنی دارند یا دچار اختلال یادگیری هستند کنار بگذاریم آنگاه باید بگوییم که کسانی که مفاهیم درسی را درک نمی کنند یا پایه تحصیلی آنها ضعیف است که توضیح داده شده و یا اینکه به عللی تمرکز حواس ندارند و ممکن است مشکلات جسمی و روحی داشته باشند که باید بررسی شود. شکی نیست که برای یادگیری داشتن آمادگی لازم است اما اگر کسی دچار بیماری مدت دار شود و یا از نظر روحی در شرایط نامساعدی بسر ببرد نمی تواند درس بخواند.
5- کم کاری و نداشتن تلاش و کوشش. بسیاری از دانش آموزان تلاش و کوشش لازم را برای یادگیری درس از خود نشان نمی دهند. و بیشترین وقت را خود را به اموری اختصاص می دهند که از آن لذت می برند و ساعت ها خود را مشغول می کنند. در حالی که انبوهی از تکالیف مدرسه را به حال خود رها کرده اند و مرتب به والدین خود می گویند مشق و درس نداریم.
 کم کاری این دانش آموزان می تواند برای آنها خطرناک باشد چون ادامه چنین وضعیتی می تواند در آینده این دانش آموزان را به علت محرک های ناخوشایندی که می خواهد تنبلی او را تقبیح کند از درس و مدسه بیزار کند و نتیجه اینکه این دانش آموزان خود باوری و عزت نفس خود را برای ادامه تحصیل از دست بدهند.

آموزگار خانم عزیزمحمدی



http://gorooh.parsiblog.com/PhotoAlbum/dars2/10e9328c176de902f34269074578f82d.gif

  نوشته شده در روز پنج شنبه 88/7/9  ، تعداد
چگونه دانش آموزان را به یادگیری تشویق کنیم؟

ترجمه از سایت http://www.ehow.com

تشویق دانش آموزان به فراگیری و رسیدن آنها به سطوح بالاتر چالشی برای بسیاری از معلمان تبدیل شده است. معلمانی که آموختن را تشویق می کنند،(هدف آنها) تربیت افرادی است که بهتر تحصیل کنند و برای آینده آماده شوند. برای تشویق یک دانش آموز برای یادگیری، معلمان باید وقت اضافه صرف کنند و هر دو(دانش آموز و معلم) در داخل و خارج از کلاس تلاش کنند.

 در ادامه به نحوه تشویق دانش آموزان برای یادگیری می پردازیم. 
دستورالعمل ها 
گام اول: 
انتظارات بالایی را برای دانش آموزان تنظیم کنید. انتظارات معلمان دانش آموزان را برای رسیدن به موفقیت تحت فشار قرار می دهد. آنچه که از دانش آموزان انتظار دارید در ابتدای سال به آنها بگوئید. اهدافتان را از طریق نوشتن و آویختن در کلاس به آنها اعلام کنید. 
گام دوم:
روشهای آموزشی خود را زمان به زمان تغییر دهید. دانشجویان بهترین پاسخ را به یک طیف گسترده ای از روشهای تدریس از خود نشان می دهند. تغییر روشی که شما ارائه می دهید سخنرانی ، نمایش ها ، یادگیری مشارکتی و یادگیری اکتشافی است. این کمک می کند تا علاقه و توجه دانش آموزان در طول کلاس حفظ شود. 
گام سوم: 
ازعلاقه شخصی دانش آموزان برای توضیح یک ایده استفاده کنید. به دانش آموزان توجه کنید و در مورد موضوعاتی که آنها را تحریک می کند یادداشت بردارید. 
فعالیت هایی را طرح ریزی کنید که اهداف تدریس شما را با علاقه مندی های آنها ( دانش آموزان ) مرتبط سازد.
گام چهارم:
به دانش آموزان یاد دهید تا به کارهای کلاسی و زندگی خصوصیشان اهداف تنظیم کنند. این مهارت به آنها درکلاس و در مدرسه و در آینده شغلی شان کمک می کند.دانش آموزانی که دارای هدف خوب، تنظیم زمان مهارت های توسعه عالی، مدیریت و مهرتهای سازمانی دارند.
گام پنجم: 
آنچه که دانش آموزان در حال حاضر باید در مورد موضوع بدانند ارزیابی کنید. قبل از شروع آموزش در مورد یک موضوع ، جلسه را با یک پرسش و پاسخ در مورد موضوع شروع کنید. آنچه که شما از جلسه کلاس فهمیدید برای تعیین نقطه شروع کلاس بکار ببندید. 
در حال آموزش ، به دانش آموزانتان نگاه کنید اگر آنها بی حوصله بودند یا اشتباه داشتند سئوالاتی را برای سنجش از آنها بپرسید. اگر آنها اطلاعات را فهمیدند. اطلاعات مشکل و پیچیده را برای دانش آموزانیکه موضوع را درک نکرده اند، مرور کنید.
گام ششم: 
تکالیف کلاسی و آزمونها را در یک شیوه به موقع درجه بندی کنید. برای دانش آموزان فرصت تلاش بیشتری را بدهید، تا آنها به مرور مقالات ونوشته ها و تصحیح اشتباهات خود قبل از آزمون اصلی بپردازند. 
به دانش آموزانی که خوب کار کردند تبریک بگوئید و آنهائیکه در حد استانداردها نبودند تشویق کنید. تکالیف کلاسی دانش آموزان را مورد انتقاد و نکوهش قرار ندهید.



http://gorooh.parsiblog.com/PhotoAlbum/dars2/10e9328c176de902f34269074578f82d.gif

  نوشته شده در روز پنج شنبه 88/7/9  ، تعداد
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >


مطالب طلایی - کلیک کنید

آمــار سایت

بازدیــــد امـــــروز : 83
بازدیــــــــد دیـــــــــروز : 170
بازدیـــــــــد کــــــــــل : 865427
تعـــــداد یادداشت هـــــــا : 2732
منوی اصلی

صفحـه اول سایـت

تحقیق هــای قابل ویــرایش

پاورپوینت هـای آموزشـی و درسی

طرح درس هـای برتر معلمان

نظرات و پیشنهادات

فهرست موضوعی یادداشت ها

دانستنیها و اطلاعات علمی
مطالب مربوط به درس و مدرسه
بانک طرح درس دوره ابتدایی
بانک طرح درس متوسطه اول
بانک طرح درس متوسطه دوم
پاورپوینت و اسلاید های درسی
آموزش و ترفندهای کاربردی
تحقیق و مقاله های آموزشی
انیمیشن و محتواهای درسی
آشنایی با موجودات هستی
سوال و جوابهای علمی
سبک زندگی و ارتقا سلامت
لیست آخرین مطالب

پاورپوینت درس 17 فارسی پایه یازدهم: خاموشی دریا
پاورپوینت درس 16 فارسی پایه یازدهم: قصه عینکم
دانلود پاورپوینت جنگ تحمیلی رژیم بعثی حاکم بر عراق علیه ایران در
دانلود پاورپوینت آرمان ها و دستاوردهای انقلاب اسلامی درس 25 تاری
پاورپوینت درس 9 فارسی پایه یازدهم: ذوق لطیف
پاورپوینت درس 8 فارسی پایه یازدهم: در کوی عاشقان
پاورپوینت درس 7 فارسی پایه یازدهم: باران محبت
پاورپوینت درس 6 فارسی پایه یازدهم: پرورده عشق
پاورپوینت علوم پنجم، درس11: بکارید و بخورید
پاورپوینت علوم سوم، درس4: اندازه گیری مواد
پاورپوینت درس 7 فارسی پایه اول دبستان
طرح درس و روش تدریس ریاضی ششم، فصل1: یادآوری عددنویسی
پاورپوینت نکات و سوالات هدیه های آسمان دوم، درس10: خانوادهی مهرب
دانلود طرح درس خوانا قرآن پایه ششم درس آب و آبادانی
طرح درس و روش تدریس ریاضی اول، تم 21: مهارت جمع چند عدد، ساعت و
[همه عناوین(2651)][عناوین آرشیوشده]

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/riazi/6af5e218c7b634c3d7afd741834f59d2.jpg