روانکاوی ژاک لکان
قسمت دوم: رانش
در قسمت گذشته درباره ی حیث خیالی ساحت ِ انسانی صحبت کردیم و نشان دادیم که چگونه خودشیفتگی ِ حاصل از مرحله ی آینه به نارسیسیسم می انجامد و روابط کودک با دیگری (عمدتا مادر، و شاید در سالهای بعد در روابط اجتماعی اش) مختل می سازد.
لکان با صحبت از مرحله ی آینه و چگونگی شکل گیری من ِ نفسانی و خودشیفتگی حاصل از آن، در واقع می خواهد بگوید که چگونه توجه به خود، و توجه به « من » در نهایت به اضمحلال شخصیت فردی می انجامد و روابطش با خود و دیگری را نابود می سازد.
لکان راه چاره را در توجه به « دیگری » می داند، آنجا که من از میان می رود، دیگری آغاز می شود، و هم اوست که سرچشمه ی آرامش، نظم و هماهنگی در درون و زندگی اجتماعی انسانها است.
حال در این قسمت می خواهیم درباره ی ساحت دیگری از وجود آدمی که همانا توجه به دیگری است، صحبت کنیم. امری که در ساحت ِ نمادین جهان انسانی روی می دهد و اتفاق می افتد.
الف- مقدمه ای بر ساحت رمز و اشارت: رانش یا تابعیت از غیر(غـ)
توجه به این امر بسیار ضروری است که در چشم انداز لکانی میل و تمایل انسان نسبت به آرزومندی دیگری به دو جهت خود را نشان می دهد. یکی غیر کوچک(غـ) و دیگری غیر بزرگ(غ)، لکان با این تمایز گذاری میان غیر کوچک و غیر بزرگ می کوشد موضع خویش را روشن تر بیان کند. با اطمینان می توان بر این امر تاکید داشت که روانشناسی ساختارگرای لکانی بر غیر بزرگ تاکید می گذارد و آن را همراستا و همجهت با نیازهای بنیادین آدمی می انگارد، و توجه به غیر کوچک در واقع انحرافی است که امر توجه به دیگری روی می دهد. لکان می کوشد نشان دهد که توجه به غیر کوچک (غـ) نیز همچون امر خیالی در نهایت به اضمحلال شخصیت و وجود آدمی می گردد.
در اینجا نخست درباره ی غیر کوچک سخن می گوییم و در ادامه به ساحت نمادین جهان انسانی، یا حرف اصلی لکان خواهیم پرداخت.
الف- 1- درباره ی غیر کوچک(غـ): غیرکوچک عموما خود را در عمل « رانش » نشان می دهد، حال آن که غیر بزرگ وابسته به ساحت نمادین وجود آدمی است و در ارتباطات نمادین میان انسانها خود را نشان می دهد.
رانش پیش از هر چیز یک عمل جسمانی است و فعالیتی است که به جهت وجود تحریک یا تنش در ارگانیسم آدمی ظاهر می شود. رانش دو عنصر مهم دارد: مطلوب ِ خاص و ناحیه لذت زای مخصوص.
برای مثال در رانشی چون مکیدن انگشت، لب و دهان ناحیه لذت زا و انگشت مطلوب است. رانش در واقع فعالیتی از ارگانیسم است که موجب می شود ناحیه لذت زای بدن به گرد مطلوب (غیر کوچک) بگردد و بدین گونه جنبش و حرکت رفت و برگشتی در حول محور آن ایجاد کند.
در اینجا هدف تنها کسب لذتی است که در نتیجه عمل مکرر رانش حاصل می گردد و بدین ترتیب لذت تنها عنصری است که از رانش حاصل می گردد.
رانش دارای چهار عنصر است:
1- منشاء رانش، یعنی ناحیه لذت زا که عموما مجاری مختلف بدن هستند.
2- مسیر آن، یعنی حرکت دورانی رانش به گرد مطلوب خویش.
3- مطلوب رانش (غـ)، یعنی عنصری که رانش بدان تعلق می گیرد.
4- غایت رانش، یعنی از میان بردن تنش یا تحریک بوجود آمده.
ویژگی رانش در آن است که در حین عمل رانش فرد به عنوان فاعل عمل خود، موجودی غایب است. او در حین فعالیتهای رانش آمیزش موجودی است فارغ از آگاهی، چرا که در عمل رانش فاعل با مطلوب عمل خود یکسانی پیدا می کند و از خود خویش غایب می شود. تکرار، که عنصر اصلی رانش را تشکیل می دهد، غیبت فاعل عمل را آسان می سازد.
بهترین مثال توضیح رانش عمل جنسی است که از تماس مداوم و مکرر ناحیه های لذت زای بدن دو فرد شکل می گیرد و آنقدر ادامه می یابد تا تحریک بوجود آمده موقتا کاهش یابد و تنشی که در بدن فرد ایجاد شده از میان برود.
الف-2- تلفیق رانش مرگ و زندگی: همانطور که اشاره کردیم رانش فعالیتی است برای کاهش تنش، اما تناقضی در عمل رانش آمیز آدمی وجود دارد و آن هم این که رانش موجب کاهش و یا از میان بردن تنش یا تحریک در بدن می گردد و بدین جهت به بهبود وضعیت جسمانی و عمل بهتر ارگانیسم انسانی کمک می کند اما از منظری دیگر توجه بیش از حد به عمل رانش آمیز موجب فرسودگی و استهلاک جسم می گردد و وضعیت جسمانی فرد را با خطر روبرو می کند.
روانکاوی لکان با بیان این مسئله می خواهد به ماهیت دریغ آمیز وجود آدمی اشاره کند. از نظر این روانکاوی بدست آوردن و از دست دادن همزمان در درون انسان جریان دارد، ما همزمان که چیزی را می خواهیم و برای مان مفید است، چیزهایی را هم از دست می دهیم که به ضرر ما خواهد بود.
روانکاوان لکانی معتقدند ذات آدمی در آن است که او هم غریزه ی زندگی و هم غریزه ی مرگ را همزمان در درون خود بهمراه دارد. فعالیتی که ظاهرا ممکن است به بهبود وضعیت جسمانی و حفظ حیات فرد کمک کند می تواند در درون خود عامل از بین بردن کالبد جسمانی فرد باشد. عمل رانش دقیقا همین دیالکتیک را در درون خود نهفته دارد.
از این جهت لکان معتقد است که انسان همواره در این توهم به سر می برد که در پی چیزی جز تمتع نیست هم از این روست که خود را عامل و فاعل اصلی افعال « خویش » می داند. اما نکته این است که انسان نه تنها علت و عامل سخنان و افکار خود نیست بلکه برعکس معلول و معمول آنهاست. لذا فاعلیت آدمی امری « اعتباری » است. فاعل از آن جهت فاعلی اعتباری است که « خود » نیست بلکه تابع « غیر » است، زیرا از آن رو « خود » است که به « غیر » تعلق دارد.
اگر نفس آدمی عاملی اعتباری است در آن صورت باید گفت که میل و تمنای او همواره میل و تمنای غیر است. تمنا در اختیار آدمی نیست، او تنها واجد آن می شود. مع الوصف هنگامی که عشق می ورزد این خود اوست که چنین می کند. آن که کین می ورزد کسی جز خود او نیست. پس این خود از آن رو « خویشتن » است که « غیر ِ خویشتن ِ خویش » است. تمنا همیشه تمنای غیر است.
الف- 3- ایرادهایی بر رانش: همانطور که اشاره داشتیم رانش از دو قسمت مطلوب رانش و ناحیه لذت زای بخصوص تشکیل شده، بدین جهت هر مطلوبی از رانش پاره و جزئی است از غیر (غ)، در واقع در عمل رانش غیر بزرگ به پاره ای یا جزئی از جسم او تقلیل می یابد، زیرا رانش جایگاه جسمی آرزومندی یعنی تمنای غیر است.
رانش به فرد انسانی اجازه می دهد که تمنا و آرزومندی اش جایگاهی جسمانی پیدا کند، و مشکل از آنجا آغاز می شود که رانش همواره بدان سو گرایش دارد که غیر را کنار زده جسم را جانشین او گرداند.
بدین جهت اصرار بر رانش غفلت از تمنای غیر (غ) است؛ و تکرار ، که عنصر اصلی را در رانش تشکیل می دهد، ممکن است چنان فزونی گرفته و حالتی ماشینی به خود بگیرد که به صورت فعالیتی خودکار ، فرساینده و زیان بخش درآید. این امر به خصوص هنگامی صادق است که تمنای غیر سست بوده یا به کلی از صحنه غایب باشد؛ در این صورت حالتی بیمارناک پیش می آید و ارگانیسم به سوی اضمحلال سوق داده می شود.
ادامه دارد ...