سلام
امروز به کوه زدم.
در تپه بالای باغمان یک خرگوش دیدم. بچه خرگوش بزرگی هم که چند بار دیده بودم داخل یک گون خوابیده بود. وقتی نزدیک رفتم فرار کرد. یک عقاب روی سنگ سیاهی نشسته بود. تا زنگ زدم و برادرم دوربین را به بالای تپه آورد بلند شد و با باد اوج گرفت و نتوانستم فیلم یا عکس بگیرم. روی تپه که رسیدم روباهی را در سی متری دیدم ولی متوجه من نشد. مقداری فیلم تهیه نمودم و بعد هم دراز کشید و در کنار بوته ها به خواب رفت. من هم رهایش نمودم و به راهم ادامه دادم. در مسیر به دنبال رد کبک ها می گشتم. چیزی نبود . معلوم می شود که گدارها هنوز نیامده اند. زیر یک بوته گون چاله ای دیدم. یک تخم سفید مایل به آبی داخل چاله و یکی هم کمی پایین تر روی زمین بود. تخم کبک بودند. تخم هنوز سنگین بود اما فکر نکنم سالم بودند. تخم ها را داخل چاله گذاشتم . البته فکر کنم کبک هم مثل مرغ خانگی همینطور هم تخم میگذارد و همیشه روی همه نمی خوابد. الان فصل خوابیدن و جوجه واکردن نیست. چند عکس گرفتم و راه افتادم. دم غروب یک آلاگزنه دیدم که روی سنگی نشسته بود کمی فیلم گرفتم. آلاگزنه یا همان سنگ چشم. پرنده عجیبی است. با این که جثه کوچکی دارد اما شکارچی قهاری است. به مرغ قصاب یا سلاخ نیز شناخته می شود. این پرنده موش و مارمولک و پرندگان تا جثه گنجشک را گرفته و آنها را از شاخه خارداری آویزان می کند و با منقارش آنها را تکه تکه کرده و می خورد. شکارش بر اصل انتظار و غافلگیری است. حتی صدای بلبل ها را تقلید کرده و آنها را به سمت خود جلب می کند. غروب نیز با شنیدن صدای اذان برگشتیم. در ماه مبارک رمضان نمی شود زیاد دور رفت. البته اگر انرژی را خوب تقسیم کنیم زیاد به بدن فشار وارد نمی شود.
امیدوارم یاد خاطرات خوب خود افتاده باشید و لذت برده و ما را با نظرات پرمهر خود خوشحال نمایید.
موفق باشید
شیفته طبیعت