قطار از راه می رسه.جمعیت زیادی در ایستگاه به ورود آن می نگرند.افراد خیلی قشنگ سر جایشان و در مکان خودشان قرار داردند. با کم شدن سرعت قطار هیجانی در میان جمعیت حادث می گردد و به این ترتیب با توقف قطار به یکباره بمب هیجان و فشار منفجر می گردد.انگار نه انگار که این افراد همان نفرات ساکت چند لحظه قبل بودند.همه چیز دگرگون می شه و هر کس در پی رسیدن به جلوی در قطاره.فشار از هر طرف به آدم فشار می آد و فریاد استغاثه پیرمردها و بچه ها هم به جایی نمی رسه. با باز شدن در قطارمتاسفم که این را می گویم، من فقط به یاد جاد کردن گوسفندان درون آغل می افتم و از خودم شرمنده می شوم که واقعا نمی شه برای این مطلب چاره جویی کرد؟
بعد از مدتی که در مترو تجربه ام زیاد شد تازه فهمیدم اینها برای رسیدن به صندلی و خوابیدن روی آن برنامه ریزی کرده اند حتی اگر به قیمت پایمال کردن حقوق و سلامتی دیگران بیانجامد.
تقریبا چند سالی از اون موضوع می گذرد و هر روز بدتر از روز قبل میشود و حال باید پرسید واقعا نمی شه چاره جویی کرد؟