... در مسیر پایین آمدن که برایم بسیار راحتتر از بالا رفتن می نمود و البته الان می دانم که بسیار آسیب رسان تر است! از هر دری سخن گفته می شد و من که تازه نفسم جا آمده بود به نوروزی گفتم :اگه دلت می خواد بریم عضو گروه کوهنوردی شقایق بشیم و او هم به سرعت موافقت کرد.در حال رسیدن به روستای کلاک بودیم که موضوع را با اکبر هرمزجانی مطرح کردیم و او در حالی که از این مطلب استقبال کرد با خنده گفت:بهتر است به جای عضو شدن در گروه ما خودتان در جهاد گروه کوهنوردی راه بیاندازید تا به این وسیله تعداد کوهنوردان بیشتر شود و هم از استعدادهای همکارانتان استفاده کنید و البته رابطه تان را با ما داشته باشید.این حرف اکبر که بعدا به یاری خدا منجر به تشکیل گروه کوهنوردی شد در واقع سنگ بنای اصلی ایجاد گروه کوه پژوهشکده گردید و من راهنمایی اکبر را هیچ گاه فراموش نمی کنم.
به روستای کلاک که رسیدیم از شدت خستگی نمی دانستم چطوری به مینی بوس برسم و به هوای خوابیدن در آن به سرعت بالا رفتم و نشستم اما مگه این نفرات سرحال گذاشتند که ما بخوابیم و تا کرج می گفتند و می خندیدند.... ادامه در قسمت ششم