راهمان را به سوی فدراسیون کوهنوردی شناختیم و با اولین مراجعه متوجه اوضاع نابسامان نظم وانضباط موجود در آن شدیم.اونجان هر کی هر کی بود اما بالاخره راهمان بود که باید طی می کردیم.1 ساعت نشستیم تا بالاخره یک نفر فهمید که حرف ما چیه! و متوجه شدیم باید بریم هیات استان تهران. پیش خودم گفتم :فدراسیون که اینطوریه وای به حال هیات!! اون موقع محل فدراسیون در ضلع جنوبی استادیوم شهید شیرودی بود و محل هیات در خیابان بوشهر.برای من مراجعه به آنجا خیلی سخت بود اما عشق به تشکیل این گروه و همت همراهانم مرا می کشاند و الان می دانم که این فکر کاملا درست بود.در هیات اوضاع بهتر از فدراسیون بود و حراقل اینکه پاسخگویی بهتر بود.به ما گفتند آقای عبدلی رئیس هیئت ساعت 6 می آد و ما باید تا 1 ساعت دیگه صبر می نمودیم.نوروزی همراهم بود و صبر و تحمل او نیز مرا تشویق به صبر می کرد.آقای عبدلی در ساعت 6 آمد و چه آمدنی با لبخند و جدیت کار ! با آن قد بلند و موهای سپید!دیدن او برایمان روح تازه ای از پیگیری بود . در برابرمان و پشت میزش نشست و گفت :
از کجا تشریف آوردید؟
از جهاد. مرکز تحقیقات جهاد
جهاد دانشگاهی؟
نه! جهاد سازندگی
چه کمکی می توانم بکنم؟
ما می خواهیم یک گروه کوهنوردی که دارای هویت رسمی و تشکیلات اساسی باشد را تشکیل دهیم و در این راه در حدود 60 نفر خواهان عضویت هستند.
برق در چشمانش را هنوز به یاد دارم که با لبخندی همراه بود و آن لبخند زمینه کمک های بعدی ایشان شد.
ادامه در قسمت هشتم