بصیرت چیست و بصیر کیست ؟(2)
برخی از آن سنت ها، همچون تقسیم نابرابر بیت المال یا سیاست گسترش فتوحات، موجب افزایش رفاه برخی از مسلمانان و رزمندگان فاتح می شد؛ بنابراین آنها با توقف آن مخالفت می کردند؛ غافل از آنکه تقسیم نابرابر بیت المال موجب زوال عدالت اجتماعی و رشد تبعیض و اختلاف های ظالمانه طبقاتی گردیده و بغض و کینه اقشار فرودست را نسبت به طبقات بالاتر افزایش می داد. گسترش فتوحات نیز، بدون توجه به ابعاد معنوی، انگیره های فتوحات را از جهاد فی سبیل الله به کشورگشایی های شاهانه و زیاده خواهانه مبدل می ساخت؛ چرا که از منظر اسلام، تا زمانی که توسعه حیات دنیوی در راستای توسعه حیات اخروی نباشد، ارزش به حساب نمی آید؛ بلکه تضعیف حیات معنوی را بدنبال خواهد داشت و فرهنگ جامعه را به یک فرهنگ مادی و به دور از ارزش های متعالی قرآن مبدل می سازد؛ روحیه خودپسندی و خودمحوری را زنده و ریشه ایثار و گذشت را می خشکاند. و اینها همان دردهای پنهانی است که مردم آن عصر بدان مبتلا بودند.
جنگ با منافقان داخلی نیز بصیرت افزونتر را می طلبید؛ چون منافقان که در لباس ناکثین و قاسطین خود را نشان دادند، مانند سایر مسلمانان اهل نماز و روزه و حج و زکات بودند و به زبان اظهار مسلمانی می کردند. برخی از آنها جزء اصحاب با سابقه پیامبر(ص) بودند و مخالفت های خود با حضرت امیر(ع) را به تعالیم اسلام، همچون دفاع از خون مظلوم و ضرورت تحویل قاتلان خلیفه مظلوم مستند می کردند؛ بنابراین مبارزه و جنگ با آنها کاری بس دشوار بود. از این روی حضرت در آغاز جنگ با منافقان داخلی به یارانشان فرمودند: «و قد فتح باب الحرب بینکم و بین اهل القبله، و لایحمل هذا العلم لا اهل البصر و الصبر و العلم بمواضع الحق ؛ میان شما و اهل قبله در جنگ گشوده شد، و این علم را برندارد مگر آنکه بینا و شکیباست، و داند که حق در کجاست».
درنگی در مفهوم بصیرت
طبق تعریف برخی از علمای بزرگ علم لغت، بصیرت عبارت است از حقایقی از دین یا غیر دین که به باور قلبی مبدل شده باشد. «خلیل بن احمد» بصیرت را چنین تعریف می کند: «اسم لما اعتقد فی القلب من الدین و حقیق الامر ؛ یعنی بصیرت نام اعتقاد قلبی به یک امر دینی و یا یک حقیقت می باشد».
بنابراین هر دانایی بصیرت به حساب نمی آید، بلکه دانایی همراه با باور و ایمان بصیرت است؛ از این رو بصیرت موجب هدایت و حرکت است. در حالی که علم همواره مقرون باور قلبی نبوده و در نتیجه لزوماً عمل را به دنبال ندارد. برای نمونه خیلی از مردم می دانند سیگار برای انسان زیان بار است؛ ولی به دلیل اینکه به مضرّات آن باور ندارند از آن استفاده می کنند؛ حتّی برخی از پزشکان به انواع مواد مخدّر معتاد می باشند. تقریباً هر انسان الهی می داند روزی این جهان را ترک و به عالم برزخ و حساب سفر خواهد کرد و در آنجا یکایک اعمالش مورد ارزیابی قرار گرفته و جزا و پاداش بدان تعلق می گیرد؛ اما از آنجایی که این بینش در بسیاری از مردم از ساحت ذهن به ساحت قلب رسوخ نکرده و به ایمان باطنی تبدیل نگردیده، موجب تقوی و پرهیزگاری آنها نمی شود.
ولی علم مقرون با اعتقاد قلبی مایه حرکت و عمل است و از این روست که بصیرت موجب هدایت بوده، و انسان را از غلفت بیدار می کند. انسان بصیر به کمک این قوه از خطر گمراهی و فریب خوردن در امور و موضعگیری غافلانه و حساب نشده در امان است. بصیرت مانند سپری است که در هنگامه فتنه ها و مواقف خطرناک انسان را مصون و محفوظ نگه می دارد. شاید از این روست که «زره و لباس محافظ جنگی» را «بصیرت» نامیده اند ؛ چون انسان را از شمشیرها و ضربه های نابهنگام و غافلانه حفظ می کند.
گفتنی است از لوازم بصیرت زیرکی و فطانت است؛ زیرا وقتی آدمی به روشنی از جوانب مسائل پیش رویش اطلاع داشته باشد، نقطه ابهامی برایش باقی نمی ماند تا مانع برخورد صحیح با آن شود؛ بنابراین با درایت و زیرکی بیشتری وارد عمل خواهد شد.
به علاوه انسان بصیر به دلیل برخورد عمیق و نگاه ژرف به مسائل، از حوادث گذشته و حال برای آینده عبرت خواهد گرفت؛ لذا لغت دانها بصیرت را گاه به لوازمش، یعنی زیرکی و عبرت ترجمه کرده اند.
خلاصه اینکه انسان دو چشم دارد یکی چشم سر و دیگری چشم دل، با چشم دل می توان حق را از باطل تشخیص داد و انسان بصیر کسی است که چشم دلش بینا باشد از این رو فرهنگ قرآن کسانی را که از حوادث پیرامون خود عبرت می گیرند و حق و باطل را تشخیص می دهند دارای بصر، و کسانی که آیات الهی را نادیده می گیرند و به گمراهی و کفر رومی آورند، کور و نابینا توصیف می کند ؛
« والله یؤّید بنصره من یشاء ، نّ فی ذلک لعبره لاولی الابصار» ( آل عمران/ 13 )
« فنها لاتعمی الابصار و لکن تعمی القلوب الّتی فی الصدور» (حج46 )
بنابراین مقصود از اجتماع بصیر، اجتماعی است که علاوه بر چشم سر، چشم دلش نیز بینا باشد، گره های کور مشکلات خود و راه گشودن آن را می داند، دوستان و دشمنان خود را بشناسد، به ضعف های خویش آشنا و راه درمانش را بداند، جریان های سیاسی و فرهنگ ساز و ارتباط آنان را با ارباب دین و دنیابشناسد، رابطه زر و زور و تزویر را درک کند و نسبت به علائم نفاق و صداقت و عناد شناخت کامل داشته باشد. در مقابل اگر جامعه ای دردهای خود و راه درمانش را نشناسد، نسبت به سرچشمه های هدایت و انحراف خود بیگانه باشد، معیار روشنی برای اقبال و ادبار به شخصیت ها و یا امواج فکری و فرهنگی حاکم بر محیط خود نداشته باشد، بی دلیل روزی از یک شعار حمایت و بی حساب فردای آن روز از در مخالفت با آن درآید، چنین جامعه ای فاقد بصیرت و نابینا است. کما اینکه جامعه عصر حاکمیت امیرمؤمنان(ع) به این بلا مبتلا بود؛ به طوری که حضرت در وصف آنها می فرمودند: «عمأ ذو أبصار ؛ کورانید با چشمهای بینا».
آری جامعه بدون بصیرت کور است و همچون کوران اعمال متناقض از خود بروز می دهد؛ برای دستمالی قیصریه ای را به آتش می کشد، اصلا به خیرش نمی توان امیدوار بود؛ هرگز قابل اعتماد نیست و در حساس ترین لحظات، به خاطر عدم درک موقعیت خود، پیشوای بصیرش را تنها می گذارد. وجودشان کالعدم و حیاتشان مساوی مماتشان است. از این رو امیرمؤمنان(ع) در وصفشان می فرمود: «ایها الشاهده أبدانهم الغائبه عنهم عقولهم ؛ ای مردم]ی[ که به تن حاضرند و به خرد ناپیدا».
آنان به دلیل کوردلی و ناتوانی در تحلیل مسائل و شناخت حق و باطل، از روی هواهای خود حکم می کنند و از آنجا که هواهای نفسانی به تعداد افراد جامعه متفاوت بوده و در زمان های مختلف تغییر می کنند، چنین جامعه ای ثبات خود را از دست می دهد. هر دسته ای خواسته ای متفاوت با دیگران دارد و هر روز چیزی غیر از مطلوب دیروز را طلب می کند. یک روز عده ای خواهان جنگ با دشمن و روز دیگر عده ای دیگر خواهان صلح و روز سوم هر دو از خواسته خود دست برمی دارند. بنابراین مشکل بصیرت از مشکلات خطرآفرینی است که روند اصلاح جامعه را متوقف می کند؛ به طوری که اگر برترین رهبران عالم هم در رأس چنین جامعه ای قرار گیرند، از رفتار متناقض و کردار حیرت انگیز مردم زمین گیر می شوند؛ کما اینکه حضرت در مورد مردم زمان حکومتش می فرمودند: «المختلفه أهواؤهم، المبتلی بهم امراؤهم ؛ یک سر و گونه گونها سودا، فرماندهان به آنان مبتلا».
جریان های بی بصیرت
فقدان بصیرت و ناآشنایی با زمان و مکان و توطئه های در حال شکل گیری، در میان یاران حضرت به گونه های مختلفی تجلی یافت.و ما می کوشیم با تقسیم جریان بی بصیرت به دو گرایش تندرو و کندرو، نکته ها و نمادهای عبرت انگیز آن را بررسی کنیم :
الف.کندروها
نا آشنایی به معارف ژرف اسلامی و تمایلات دنیاطلبانه در نهایت سبب آن بود که تعدادی از طیف های برجسته امت اسلامی در مواجهه با رویدادها به جای دقت و تلاش برای تشخیص حق، آسان ترین راه ممکن را برگزیده و خود را از ورود در معرکه ها برکنار بدارند. در بعد تفریطی برخی بدون توجه به شخصیت الهی امیرمؤمنان(ع)، تحت عنوان احتیاط دینی، حمایت آن حضرت در جنگ ها را وامی نهادند. شخصیت ها و طیف هایی مانند اسامه بن زید، یاران و شاگردان عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر و ابوموسی اشعری از این جمله اند که شرح موضع گیریها و اقداماتشان در پی می آید؛
یکم: اسامه بن زید از شرکت در جنگ جمل کناره گیری کرده به حضرت عرض کرد: «أنت أعزّ الخلق علیّ ولکنّی عاهدت الله أن لاأقاتل أهل لاله لاالله؛ شما عزیزترین مخلوقات نزد من هستی، ولی من با خدا عهد بسته ام با کسانی که خدای یکتا را می پرستند جنگ نکنم.»
دوم: یاران و شاگردان عبدالله بن مسعود، یکی از فقها و اصحاب نامدار پیامبر(ص)، که در زمان مولا صاحب منزلت اجتماعی بودند. اینان زمانی که حضرت برای برکندن ریشه مفاسد در امت اسلامی سپاه خود را برای حرکت به سوی صفین می آراست، تکلیف خود را در اقدامات ارشادی در قبال طرفین حق و باطل، آن هم در عرصه نبرد یافتند. شاگردان عبدالله نزد ایشان آمده و گفتند:
نا نخرج معکم، لاننزل عسکرکم و نعسکر علی حده حتی ننظر فی أمرکم و أمر أهل الشام... ؛ ما با شما می آییم ولی در لشگرگاه شما توقف نمی کنیم؛ بلکه به طور جداگانه منزل می کنیم تا ببینیم کار شما با شامیان به کجا می انجامد؛ آنگاه منتظر می مانیم هر کدام از شما مرتکب عملی شد که بر او حرام بوده یا فسادی از او ظاهر شد، بر علیه او وارد عمل می شویم.
از روزنامه کیهان