دکتر ابراهیم فیاض تحلیلی تاریخی درباره مدل های توسعه در ایران دارد که فکر می کنم آن را در تیر ماه 86 بیان کرده است. بنده مستند مکتوبی از ایشان درباره ریز تحلیل هایشان سراغ ندارم و فقط یک گزارش وبلاگی از جلسه مزبور دیده ام. به مناسبت نکته ای که در بحث قبلی مطرح شد برداشت شخصی خودم را با الهام گرفتن از دانسته های اجمالی از تحلیل دکتر فیاض می نویسم:
دو شخصیت تأثیرگذار در تاریخ معاصر هستند که الگو شده اند، حتی از سطح الگو گذر کرده اند و به اسطوره تبدیل شده اند، اسطوره هایی که نمی توان به قصد تحلیل و نقد وارد حیطه مقدس شان شد و جز تجلیل و تکریم درباره آنها چیز دیگری در اذهان جامعه ما وجود ندارد. به همین دلیل این اسطوره ها همچنان حالت زایندگی دارند و همان مشکلات تاریخی را که سابقا در فکر و زندگی ایرانیها ایجاد کرده اند به دست افراد تازه به دوران رسیده ای که سعی می کنند پیرو همانها باشند مجددا تکرار می کنند.
اولین این شخصیت ها میرزا تقی خان امیرکبیر است. اسطوره امیرکبیر اسطوره کفایت و قاطعیت در عمل و سازندگی است اما چیزی که در این اسطوره نهفته بی توجهی به تاریخ خودی و نظر به تقلید از غرب است. کار بزرگی که امیرکبیر با آن شناخته و ستوده می شود تأسیس دارالفنونی است که نمونه واضح خیانت به تاریخ علم ایران زمین و یک چرخش دستوری به سمت پارادایم علم و فن غربی است. دکترفیاض می گوید امیرکبیر با تاسیس پلی تکنیک، بنیانهای تکنوکراسی منفک از فرهنگ را پی ریزی کرده و تکنوکراسی در ایران هم از همان اول با دزدی و رفاه زدگی سردمداران همراه بوده است. از اولین نمونه هایش هم دزدیهای آقازاده ها(شاهزاده ها)ی همان دوره مانند صنیع الملک است.
حاصل زایش الگوی امیرکبیر در زمان ما کسانی هستند که فکر می کنند می شود با حفظ همین فرهنگ دینی علم و تکنیک غربی را وارد کرد و در کنار کشورهای قدرتمند و با آبروی(!) جهان قرار گرفت. الگوی «ژاپن اسلامی» که به دنبال رفع سرافکندگی با واردات ظواهر تمدن غربی بود آرزوی فن سالاران یا تکنوکرات هایی است که آنها را بیشتر در حزب کارگزاران سازندگی دیده ایم. پیشوای این چنین تفکری هاشمی رفسنجانی و اعوان و انصار او مانند کرباسچی و جاسبی هستند که اتفاقا با صفت «امیرکبیر ایران» هم ستوده شده اند. همانطور که فیاض می گوید فرزندان این مدل، دولت کارگزاران سازندگی و تکنوکراتهای مدرن امروز ایرانند که فساد و آقازاده سالاری هم عینا در آنها بازسازی شده است.
شخصیت دوم سید جمال الدین اسدآبادی است. اسدآبادی نماد روحانی روشنفکر اروپا دیده ای است که گرچه نظر به تحول فکری و فرهنگی مسلمانان دارد اما چشمش به اروپاست و راه حل های غربی را پیشنهاد می کند. در تفکر اسدآبادی حقیقتی واحد برای سامان اجتماع وجود دارد که غرب در رسیدن به آن حقیقت پیش افتاده، پس مسلمانان هم باید بجنبند و خود را به غرب برسانند. جمله مشهوری که منسوب به اسدآبادی است فحوای اندیشه ای را نشان می دهد که از این اسطوره در اذهان ایرانی به جامانده: «در غرب اسلام دیدم اما مسلمان ندیدم، اما در ایران مسلمان دیدم ولی خبری از اسلام نبود». این تفکر ساده انگارانه که حاصل نگاه هگلی به تاریخ است، هدف و پیام دین را رسیدن به همان مسیر یگانه ای می داند که غرب به آن رسیده است است. این تفکر منشأ اعتقاد عوام الناسی شده که دنبال فرمول ساخت موشک در قرآن می گردد یا حتی روش متفکری مثل بازرگان را توجیه می کند که قوانین ترمودینامیک را با آیات قرآنی تطبیق می کرد!
غربگرایی اسدآبادی به آنجایی می رسد که با ابزار فراماسونری و ساختن لژهای متعدد سعی در بیداری نخبگان کشورهای مسلمان می کند. شاید بتوان در این رفتارها مسامحه کرد و گفت که او به مقتضای شرایط تاریخی نگاه ابزاری به راهکار فراماسونری داشته اما به گفته دکتر فیاض، که معتقد است در فراماسون بودن او تردیدی نیست، بنیادهای روحانیت روشنفکر درباری به دست همو بنا شده است. سیدجمال همچنین در فروکاستن عدالت خواهی به آزادیخواهی هم بی تقصیر نیست، مشکل اساسی در این سرزمین و شعار توده های مردم همواره عدالت خواهی بوده است اما هر بار توسط نخبگان تجدد زده شعار عدالتخواهی به آزادیخواهی غربی و البته تقلید از سامان اجتماع غربی بدل شده است.
حاصل زایش الگوی سیدجمال الدین اسدآبادی در زمان ما روشنفکران دینی هستند که نگاه التقاطی به تفکر فلسفی غرب و دین اسلام دارند. جریان سیاسی دوم خرداد هم مبتنی بر همین الگوی تجددزده شکل گرفته است، محمد خاتمی بازسازی همان روحانی روشنفکر اروپا دیده ای است که می خواهد تحول فرهنگی در جامعه ما ایجاد کند اما با عاریت گرفتن از ترجمه کتابهای جدید غربی و آمیختن آنها به الفاظ اسلامی به دنبال این هدف می گردد. همچنین در دوم خرداد طیفی از نخبگان غربگرا هستند که پیش می افتند و آزادی را (به جای عدالت) تبدیل به شعار سیاسی همه مردم می کنند. به گفته دکتر فیاض علت ارتباط مداوم دولت اصلاحات باسفارتخانه های غربی را نیز باید در پیوندهای بنیادین اینها در حوزه ی نظری با فضاهای روشنفکری و غربزده تحلیل کرد و آنچه که از طرف رهبر انقلاب خطر «اسلام امریکایی» خوانده می شد حاصل دست همین طیف از نخبگان تجددزده است.
تتمه: سومین مدلی که فیاض به آن می پردازد الگوی فقهی شیخ انصاری [یا صاحب جواهر؟] است که با بالندگی حوزه سیاسی قم (در مقابل حوزه ی انتزاعی نجف) شکل می گیرد و با رهبری امام خمینی و تأکید بر عناصر «ایران محور» و «مردم محور» طی مدت نیم قرن است که با شعارهای اسلامگرایی و عدالتخواهی وارد اجتماع شده است. فیاض به درستی معتقد است که با وجود پایبندی دولت جدید به این مبانی، همچنان در عرصه اجرا نمودهای این اندیشه ببار ننشسته و دولت به نوعی ارگان مناسکی تبدیل شده و تئوریهای اجرایی خاص خود را بازتولید نکرده است. | مهندس ها از انتقاد به امیرکبیر و سیدجمال تعجب نکنند، عصبانی هم نشوند! این تقصیر القائات کتابها و معلم های مدرسه و سیستم غیرانتقادی دانشگاه است که اجازه نمی دهد نگاههای متفاوت و انتقادی به این اسطوره ها شکل بگیرد. بخواهید یا نخواهید اسناد و عکسهای شرکت کردن سیدجمال در مجالس فراماسونری قابل انکار نیست، عبارت «حرف شما دارالفنونی است» هم کم کم به فحش در مباحث تاریخی تبدیل می شود