1)
فاخته تر از
گلوی صبح
شبی بی ستاره نیستم
که خورشید انتهای
بودنم باشی!
2)
به پرتغال
روی میز فکر می کنم
که با اینهمه چین چین های
نارنجی اش
چگونه ما را می برد
به ترش مزگی های نا تلخ؟
3)
سوار بر اسبم
تیزپای لبی
که بوسه نچشیده
به دورترین نقطه ی چشمت
می تازم...