طعنه می زدی به باران!
مگر گریه هایت را
فراموش کرده بودی؟
گل شب بوی تنهایم!
بر پسین گاه
رویای حصارکشیده ات
چه تناقضی را آغازمی کردی؟
*************************
باران
سکوت خیس
نجوای ابرهاست
و گریه
شر شر احساس
آدمیان...
*************************
عبور سایه ها می شمارم
در غروب تنت.
باران اما
گذار تنگ سکوت را
بر هم می زند...
************************
چشم بارانی نخواستم هیچ
اما باز این ابر هار
گریاند احساس آسمان
تک ستاره ام را.