در پاسی از شب گذشته، رو در رو با قرآن در دیالوگی کاملاً زنده، ناگاه فضا تغییر می کند، سکوت شب می شکند، درب و دیوار آرامش خاص خود را از دست می دهند، نوری ساطع می گردد و آنگاه قرآن به سخن می آید و جملات شهودی خود را با زبان حال در دل سالک چنین نجوا می کند:
1 مگر من کتاب شما مسلمانان نیستم.
2 مگر من شفا و رحمت از جانب پروردگار نیستم.
3 مگر من آخرین کتاب الهی و فرستاده شده نزد آخرین پیامبر نیستم.
4 مگر قرار بر آن نیست که دنیا و آخرت شما را آباد کنم.
5 مگر من نجات دهنده شما از ورطه های هولناک قیامت نیستم.
6 مگر من کسانی همچون نبی مکرم اسلام و دوازده امام را تربیت نکرده ام.
7 مگر کسانی همچون سلمان و ابوذر و مقداد و کمیل و ... شاگردان مکتب من نیستند.
8 مگر کسانی همچون شیخ صدوق، شیخ طوسی، شیخ مفید، ملاصدرا، شیخ انصاری، علامه طباطبایی، امام خمینی و .... از خرمن من توشه نچیدند.