یکی از دوستان با نام مستعار گادفادر یک شعر واسه این وبلاگ ارسال کرده و خواسته که در صورت صلاحدید اون رو تو وب بزاریم.
غضنفری داری عذابم می کنی با غذاهایت خرابم می کنی
گوئیا از دار دنیا رفته ام از غذاهایت دگر وا رفته ام
بر تنم هر قاشقش یک غده شد دست پخت مادرم یک عقده شد
گر خورم در سلف یک سیخ کباب می زنم صد قهقهه بر روی آب
در غذا اصلاْ نشان از سنگ نیست بین دانشجو و سلفی جنگ نیست
موش خرسند است از این جای دنج لا به لای کیسه هایی از برنج
مرغ در بشقاب قدقد می کند گربه از خوردن تمرد می کند
قیمه هایت هست چون مانند قیر می شوم از خوردنش یکباره سیر
باغبانی گفت اندر گوش من پخته گردد قورمه سبزی از چمن
گوجه های سلفمان گندیده است آشپز بر ریش ما خندیده است
بر سر هر دیگ با قلبی فراغ می کند انگشت خود را در دماغ
آش را با قاشقش هم می زند تازه از بهداشت هم دم می زند
گر بخواهم می دهم پیوسته لیست دردهای من یکی دو تا که نیست
هر چه گویم باز هم کم گفته ام چون نگنجد در زبان خفته ام
اگر چه شعر بالا کمی اغراق رو در بیان مطالب مربوط به بوفه دانشگاه رو داشت ولی میتونه واسه بهتر شدن کیفیت غذا و تنوع بیشتر در اونها به مسئولین جدید بوفه کمک کند.